رخت چرک

رخت کن

رخت کن و صندوق خانه (کلیسا)

رخت کندن

رخت کوب

رخت گاه

رختآویز

<hr> مترادف رختخواب : بستر، تختخواب، تشک، خوابگاه، فراش، نهالی

مترادف رختخواب : بستر، تختخواب، تشک، خوابگاه، فراش، نهالی

رختخواب

رختخواب دونفره

رختخواب پیچ

رختشور (زن)

رختشوی (زن)

رختشوی خانه

رختشوی خانه کوچک سلف سرویس

رختشویگاه سلف سرویس

رختشویی

رختهای شستنی

رختکن

رختکن (تیم های ورزشی)

رختکن و حمام ورزشکاران

رختکن و صندوق خانه (کلیسا)

رختکوب

رختگاه

<hr> مترادف رخداد : اتفاق، پیشامد، حادثه، رویداد، ماجرا، واقعه

مترادف رخداد : اتفاق، پیشامد، حادثه، رویداد، ماجرا، واقعه

رخداد

رخداد ناروال

رخداد نامه در هواپیما

رخداده

رخدادی

<hr> مترادف رخسار : چهر، چهره، رخ، رخساره، روی، سیما، صورت، عارض، عذار، گونه، وجنات، وجه

مترادف رخسار : چهر، چهره، رخ، رخساره، روی، سیما، صورت، عارض، عذار، گونه، وجنات، وجه

رخسار

<hr> مترادف رخساره : چهر، چهره، رخ، رخسار، رو، روی، سیما، عارض، عذار، وجنات، وجه

مترادف رخساره : چهر، چهره، رخ، رخسار، رو، روی، سیما، عارض، عذار، وجنات، وجه

رخساره

رخساره پرداز

رخساره پردازی

رخساری

رخش

رخش سانه

رخشا

رخشا (رنگ و صدا)

<hr> مترادف رخشان : تابنده، تابان، درخشنده، رخشان، روشن، مشعشع، نیر <hr> متضاد رخشان : تیره، کدر

مترادف رخشان : تابنده، تابان، درخشنده، رخشان، روشن، مشعشع، نیر متضاد رخشان : تیره، کدر

رخشان

رخشاندن

رخشایی

رخشش

رخشش (نجوم)

رخششگری

رخششی

<hr> مترادف رخشنده : تابان، تابناک، تابنده، درخشان، منور، نورانی <hr> متضاد رخشنده : تیره، تار

مترادف رخشنده : تابان، تابناک، تابنده، درخشان، منور، نورانی متضاد رخشنده : تیره، تار

واژه های حرف "ر" - فارسی به انگلیسی