زبانه دو سر پرچ (مکانیک)

زبانه شلاق

زبانه قفل

زبانه مته

زبانه چرخ دنده

زبانه کردن

زبانه کشیدن

زبانه کشیدن با نور زیاد

زبانه کوبی در خانه های چوبی

زبانک

<hr> مترادف زبانی : شفاهی، فمی <hr> متضاد زبانی : قلمی، کتبی

مترادف زبانی : شفاهی، فمی متضاد زبانی : قلمی، کتبی

زبانی

زبانی ولی نه از ته دل

<hr> مترادف زبده : برگزیده، صفی، گزیده، منتخب، سرآمد، ممتاز، خلاصه، مجمل، مختصر، جوهر، خالص <hr> برابر پارسی : برگزیده، برجسته، پسندیده

مترادف زبده : برگزیده، صفی، گزیده، منتخب، سرآمد، ممتاز، خلاصه، مجمل، مختصر، جوهر، خالص برابر پارسی : برگزیده، برجسته، پسندیده

زبده

زبده (خودمانی)

زبده (عامیانه)

زبده (مجازی)

زبده اخبار

زبده ترین

<hr> مترادف زبر : بالا، فوق، کسره | خشن، درشت، زمخت، ضخیم، ناصاف <hr> متضاد زبر : پایین، زیر | لین، نرم

مترادف زبر : بالا، فوق، کسره | خشن، درشت، زمخت، ضخیم، ناصاف متضاد زبر : پایین، زیر | لین، نرم

زبر

زبر بری کردن (آدم)

زبر دست

زبر دستی

زبر شدن

زبر شدگی

زبر مو

زبر مو (گربه و شیر و غیره)

زبر نگاره

زبر نگاری

زبر نگاشت (چاپ)

زبر و خارش آور

زبر و دارای فرهای ریز (مو)

زبر و زرنگ

زبر و فنرسان (مو)

زبر و چروکیده

زبر و کوتاه

زبر کردن

زبرآره

زبرآره ای

زبرآرواره

زبرتنگ

زبرجای

زبرجد

زبرجد هندی

<hr> مترادف زبردست : استاد، حاذق، خبره، کاردان، ماهر، متبحر، زبل، زرنگ، باکفایت، مقتدر

مترادف زبردست : استاد، حاذق، خبره، کاردان، ماهر، متبحر، زبل، زرنگ، باکفایت، مقتدر

زبردست

زبردست (خودمانی)

زبردست (عامیانه)

زبردستانه

<hr> مترادف زبردستی : تبحر، چابکی، چالاکی، خبرگی، زرنگی، قدرت، مهارت، اقتدار، توانایی

مترادف زبردستی : تبحر، چابکی، چالاکی، خبرگی، زرنگی، قدرت، مهارت، اقتدار، توانایی

زبردستی

فارسی به انگلیسی

واژه های حرف "ز" - فارسی به انگلیسی