زیادی مالیات بستن

زیادی پختن

زیادی پول دادن

زیادی کار کردن

زیادی گرفتن از مشتری

<hr> مترادف زیارت : پابوسی، تشرف، تطوف، حرم، دیدار، طواف <hr> برابر پارسی : دیدار

مترادف زیارت : پابوسی، تشرف، تطوف، حرم، دیدار، طواف برابر پارسی : دیدار

زیارت

زیارت نامه

زیارت کردن

<hr> مترادف زیارتگاه : حرم، مرقد، مزار

مترادف زیارتگاه : حرم، مرقد، مزار

زیارتگاه

<hr> مترادف زیان : آسیب، اضرار، تغابن، خسارت، خسران، صدمه، ضرر، غبن، فسوس، گزند، لطمه، مضرت <hr> متضاد زیان : بهره، سود، منفعت، نفع

مترادف زیان : آسیب، اضرار، تغابن، خسارت، خسران، صدمه، ضرر، غبن، فسوس، گزند، لطمه، مضرت متضاد زیان : بهره، سود، منفعت، نفع

زیان

زیان (بازرگانی)

زیان (حقوق)

زیان آور

<hr> مترادف زیان اور : ( زیان آور ) زیانبار، زیان بخش، زیانمند، ضرردار، مضر، ناسودمند <hr> متضاد زیان اور : ( زیان آور ) سودمند

مترادف زیان اور : ( زیان آور ) زیانبار، زیان بخش، زیانمند، ضرردار، مضر، ناسودمند متضاد زیان اور : ( زیان آور ) سودمند

زیان اور

<hr> مترادف زیان بخش : زیانبار، زیان بخش، مضر، ناسودمند، نامفید <hr> متضاد زیان بخش : مفید

مترادف زیان بخش : زیانبار، زیان بخش، مضر، ناسودمند، نامفید متضاد زیان بخش : مفید

زیان بخش

زیان بخش برای سلامتی

زیان بخشی

زیان دیدن

<hr> مترادف زیان دیده : خاسر، متضرر، مغبون <hr> متضاد زیان دیده : منتفع

مترادف زیان دیده : خاسر، متضرر، مغبون متضاد زیان دیده : منتفع

زیان دیده

زیان رساندن

زیان رساندن به

زیان مند

زیان کار

زیانآور

<hr> مترادف زیانبار : زیان آور، زیان بخش، مضر <hr> متضاد زیانبار : سودبخش

مترادف زیانبار : زیان آور، زیان بخش، مضر متضاد زیانبار : سودبخش

زیانبار

زیانبار (مجازی)

زیانبخش

زیانبخش (خوراک یا تفریحات)

زیانمند

<hr> مترادف زیانکار : متضرر، مغبون

مترادف زیانکار : متضرر، مغبون

زیانکار

زیاک

زیاگان

<hr> مترادف زیب : آذین، آرایش، تزیین، حلیه، زینت، زیور <hr> برابر پارسی : آرایش، پرمون

مترادف زیب : آذین، آرایش، تزیین، حلیه، زینت، زیور برابر پارسی : آرایش، پرمون

زیب

زیب آمیز

زیب جامه

زیب دادن

زیب نما

زیب نمایانه

زیب و زیور

زیب و زیور اسب

زیب ور

زیب وری

زیب پرستی

<hr> مترادف زیبا : پریچهر، پریرو، جمیل، خوبرو، خوب صورت، خوش اندام، خوشگل، خوش منظر، رعنا، زیبارو، شیک، صبیح، ظریف، قشنگ، لطیف، لعبت، مطبوع، مقبول، ملیح، نازنین، نیک منظر، نیکورو، وجیه، وسیم، باطراوت، تماشایی، خوش، شکیل <hr> متضاد زیبا : زشت

مترادف زیبا : پریچهر، پریرو، جمیل، خوبرو، خوب صورت، خوش اندام، خوشگل، خوش منظر، رعنا، زیبارو، شیک، صبیح، ظریف، قشنگ، لطیف، لعبت، مطبوع، مقبول، ملیح، نازنین، نیک منظر، نیکورو، وجیه، وسیم، باطراوت، تماشایی، خوش، شکیل متضاد زیبا : زشت

واژه های حرف "ز" - فارسی به انگلیسی