سرما خوردگی

سرما خوردگی (عامیانه)

سرما خوردگی معمولی

سرما دورکن

سرما ریزه

سرما زده شدن

سرما زده کردن

سرما زده کردن گیاه

سرما زدگی

سرما مرده کردن

سرما مردگی

<hr> مترادف سرماخوردگی : چایش، ریزش، زکام، آنفلوآنزا

مترادف سرماخوردگی : چایش، ریزش، زکام، آنفلوآنزا

سرماخوردگی

سرماخوردگی (عامیانه)

سرماخوردگی (پزشکی)

سرماخوردگی معمولی

سرماریزه

سرمازایی

سرمازایی (فیزیک)

سرمازده

سرمازده کردن

سرمازدگی

سرمازدگی (پزشکی)

سرمای ناگهانی و زودگذر

سرمای ناگهانی و کوتاه مدت

<hr> مترادف سرمایه : پول، دست مایه، راس المال، دارایی، مال، نقد، نقدینه، وجه ، دارایی غیرمادی، توان، قدرت فکری، علمی، هنری <hr> متضاد سرمایه : کار

مترادف سرمایه : پول، دست مایه، راس المال، دارایی، مال، نقد، نقدینه، وجه ، دارایی غیرمادی، توان، قدرت فکری، علمی، هنری متضاد سرمایه : کار

سرمایه

سرمایه آغازین

سرمایه احتیاط

سرمایه بر (اقتصاد)

سرمایه برداری (اقتصاد)

سرمایه تهیه کردن

سرمایه جاری (اقتصاد - حسابداری)

سرمایه دادن

<hr> مترادف سرمایه دار : ثروتمند، غنی، متمول، پولدار ، کاپیتالیست، امپریالیست ، صاحب سرمایه، مستکبر <hr> متضاد سرمایه دار : فقیر، بی پول، پرولتاریا، مستضعف

مترادف سرمایه دار : ثروتمند، غنی، متمول، پولدار ، کاپیتالیست، امپریالیست ، صاحب سرمایه، مستکبر متضاد سرمایه دار : فقیر، بی پول، پرولتاریا، مستضعف

سرمایه دار

سرمایه داران

سرمایه داری

سرمایه داری (مارکسیسم)

سرمایه در گردش

سرمایه در گردش (اقتصاد - حسابداری)

سرمایه زیادی

سرمایه غلو شده

سرمایه فراهم کردن

سرمایه کم

سرمایه کنار گذاشته شده

سرمایه گذار

سرمایه گذار بی باک

سرمایه گذار خطرپذیر

سرمایه گذار کم جرات

سرمایه گذار یک غازی

فارسی به انگلیسی

واژه های حرف "س" - فارسی به انگلیسی