سروسامان دادن اشتباه

<hr> مترادف سروسامان گرفتن : سامان یافتن، منظم شدن، ازدواج کردن، آرامش یافتن

مترادف سروسامان گرفتن : سامان یافتن، منظم شدن، ازدواج کردن، آرامش یافتن

سروسامان گرفتن

سروستان

<hr> مترادف سروسر : رابطه مخفیانه، رابطه عاشقانه

مترادف سروسر : رابطه مخفیانه، رابطه عاشقانه

سروسر

سروسر (عامیانه)

<hr> مترادف سروش : جبرئیل، فرشته، مطیع، ملک، نیوشا، هاتف، جبرائیل، پیک ایزدی، الهام، پیام غیبی، هفدهمین روز ماه شمسی

مترادف سروش : جبرئیل، فرشته، مطیع، ملک، نیوشا، هاتف، جبرائیل، پیک ایزدی، الهام، پیام غیبی، هفدهمین روز ماه شمسی

سروش

سروصدا

سروصدا و شادی

سروصدا و پایکوبی

سروصورت دادن

سروعده پرداختن

<hr> مترادف سروقت : سراغ، پرسش، جست وجو، دیدار، مقام، جایگاه <hr> برابر پارسی : به هنگام

مترادف سروقت : سراغ، پرسش، جست وجو، دیدار، مقام، جایگاه برابر پارسی : به هنگام

سروقت

<hr> مترادف سروقد : سروقامت، بلندقامت، بلندبالا، خوش اندام، خوش قدوقامت

مترادف سروقد : سروقامت، بلندقامت، بلندبالا، خوش اندام، خوش قدوقامت

سروقد

سرون

سرون (جانورشناسی)

سرون شاخ (جانورشناسی)

سرونک

<hr> مترادف سروکار : ارتباط، تعامل، رابطه، برخورد، مرابطه، معامله، فرجام، عاقبت

مترادف سروکار : ارتباط، تعامل، رابطه، برخورد، مرابطه، معامله، فرجام، عاقبت

سروکار

سروکله زدن

سروگوش آب دادن

سرویرایشگر

<hr> مترادف سرویس : خدمت، خدمات کار، وظیفه، ماموریت، دست، دستگاه، وسیله نقلیه ویژه، خدمت بها، تعمیر، بازبینی، سازمان، دائره، موسسه <hr> برابر پارسی : دستیاری، یاری

مترادف سرویس : خدمت، خدمات کار، وظیفه، ماموریت، دست، دستگاه، وسیله نقلیه ویژه، خدمت بها، تعمیر، بازبینی، سازمان، دائره، موسسه برابر پارسی : دستیاری، یاری

سرویس

سرویس دادن

سرویس دم دستی

سرویس غذاخوری

سرویس میز خوراک

سرویس پذیرایی در اتاق در هتل

سرویس چای خوری

سرویس کارد و چنگال

سرویس کردن

<hr> مترادف سرپا : ایستاده، برپا، قائم ، سالم <hr> متضاد سرپا : نشسته

مترادف سرپا : ایستاده، برپا، قائم ، سالم متضاد سرپا : نشسته

سرپا

سرپاس

سرپاسبان

سرپایی

سرپر

<hr> مترادف سرپرست : قیم، متصدی، مسئول، بزرگ، پیشوا، رئیس، سرور، مدیر، راعی، کفیل، مباشر، متولی، وصی، ولی

مترادف سرپرست : قیم، متصدی، مسئول، بزرگ، پیشوا، رئیس، سرور، مدیر، راعی، کفیل، مباشر، متولی، وصی، ولی

واژه های حرف "س" - فارسی به انگلیسی