فارسی به انگلیسی

سنجش افکار عمومی

سنجش جسته و گریخته

سنجش ناپذیر

سنجش پدیده های اقتصادی

سنجش پذیر

سنجش پذیر (ریاضی)

سنجش گر

سنجشگر

سنجشگری

سنجشگری کردن

<hr> مترادف سنجه : معیار، وزنه

مترادف سنجه : معیار، وزنه

سنجه

سنجه انرژی معادل یک میلیارد الکترون ولت

سنجه ای (ریاضی)

سنجه بکرل

سنجه خانه

سنجه درازا

سنجه پارسنگی

<hr> مترادف سنجیدن : مقایسه کردن، سبک سنگین کردن، ارزیابی کردن، ارزشیابی کردن، اندازه گرفتن، اندازه گیری کردن، پیمودن، وزن کردن، توزین کردن

مترادف سنجیدن : مقایسه کردن، سبک سنگین کردن، ارزیابی کردن، ارزشیابی کردن، اندازه گرفتن، اندازه گیری کردن، پیمودن، وزن کردن، توزین کردن

سنجیدن

سنجیدن درجه بندی چیزی

<hr> مترادف سنجیده : دانا، فهمیده، مطلع ، باوقار، موقر، وزین ، درست، صحیح، موثق ، حساب شده <hr> متضاد سنجیده : نفهم، سبک، جلف، ناموقر، ناسنجیده، نسنجیده

مترادف سنجیده : دانا، فهمیده، مطلع ، باوقار، موقر، وزین ، درست، صحیح، موثق ، حساب شده متضاد سنجیده : نفهم، سبک، جلف، ناموقر، ناسنجیده، نسنجیده

سنجیده

سنجیده کاری

<hr> مترادف سنجیدگی : متانت، وقار ، دانایی، فهمیدگی <hr> متضاد سنجیدگی : ناسنجیدگی

مترادف سنجیدگی : متانت، وقار ، دانایی، فهمیدگی متضاد سنجیدگی : ناسنجیدگی

سنجیدگی

<hr> مترادف سنخ : دسته، صنف، طبقه، قماش، گروه، قسم، گونه، نوع، اصل، بن، بیخ، بنیاد

مترادف سنخ : دسته، صنف، طبقه، قماش، گروه، قسم، گونه، نوع، اصل، بن، بیخ، بنیاد

سنخ

سنخ (عامیانه)

سنخ گرای

سنخ گرایی

<hr> مترادف سند : برگه، بنچاق، قباله، قواله، قولنامه، مدرک، حجت، معیار، ملاک، مناط، نمودار، بهانه، دستاویز، مستمسک | حرام زاده، سندره، زنازاده، روسپی زاده، ولدالزنا، ناپاک زاده، بچه نامشروع <hr> برابر پارسی : بنچاک، بنچک، تزده، دستک، دبیزه

مترادف سند : برگه، بنچاق، قباله، قواله، قولنامه، مدرک، حجت، معیار، ملاک، مناط، نمودار، بهانه، دستاویز، مستمسک | حرام زاده، سندره، زنازاده، روسپی زاده، ولدالزنا، ناپاک زاده، بچه نامشروع برابر پارسی : بنچاک، بنچک، تزده، دستک، دبیزه

واژه های حرف "س" - فارسی به انگلیسی