سوئ رفتار (حقوق)

سوئ رفتار از خود نشان دادن

سوئ شهرت

سوئ ظن

سوئ ظن آفرین

سوئ ظن بردن

سوئ ظن داشتن

سوئ ظن داشتن (عامیانه)

سوئ عملکرد

سوئ قصد

سوئ مدیریت

سوئ مدیریت داشتن

سوئ نظر نسبت به کسی

سوئ نیت

سوئ نیت (حقوق)

سوئ هاضمه

سوئ کاربرد

سوئتدبیر

سوئتعبیر

سوئد

سوئدی

سوئز

سوئظن

سوئظن داشتن از

سوئقصد

سوئهاضمه

<hr> برابر پارسی : سراچه

سوئیت

سوئیس

سوئیسی

<hr> مترادف سوئیچ : کلید، مفتاح

مترادف سوئیچ : کلید، مفتاح

سوئیچ

<hr> مترادف سوا : بجز، جدااز، جداگانه، جز، علی حده، غیراز، منتزع، وا، جدا، برابر، معادل، یکسان

مترادف سوا : بجز، جدااز، جداگانه، جز، علی حده، غیراز، منتزع، وا، جدا، برابر، معادل، یکسان

سوا

سوا از

سوا شده و مورد تبعیض

<hr> مترادف سوا کردن : جدا کردن، از هم جدا کردن، انتخاب کردن، برگزیدن، دست چین کردن

مترادف سوا کردن : جدا کردن، از هم جدا کردن، انتخاب کردن، برگزیدن، دست چین کردن

سوا کردن

سوا کردن (مجازی)

سوا کردن از هم

سوا کردن و تبعیض قائل شدن

سواب

سواب (پزشکی)

<hr> مترادف سوابق : سابقه ها، گذشته ها، سرگذشتها، تاریخچه ها <hr> برابر پارسی : پیشینه، پیشینه ها

مترادف سوابق : سابقه ها، گذشته ها، سرگذشتها، تاریخچه ها برابر پارسی : پیشینه، پیشینه ها

سوابق

سوابق جنایی (خودمانی)

سوابق جنایی (عامیانه)

<hr> مترادف سواد : ملایی، توانایی خواندن ونوشتن، رونوشت، کپی، پیش نوشته، پیش نویس، مسوده ، نسخه، نسخه اصل ، تاریکی، سیاهه، معلومات، جماعت، جمعیت، سیاهی، شهربزرگ، شبح <hr> متضاد سواد : پاکنویس، عین <hr> برابر پارسی : نوشتن، دانش مایه، خواندن و نوشتن، خواندن

مترادف سواد : ملایی، توانایی خواندن ونوشتن، رونوشت، کپی، پیش نوشته، پیش نویس، مسوده ، نسخه، نسخه اصل ، تاریکی، سیاهه، معلومات، جماعت، جمعیت، سیاهی، شهربزرگ، شبح متضاد سواد : پاکنویس، عین برابر پارسی : نوشتن، دانش مایه، خواندن و نوشتن، خواندن

سواد

سواد اعظم

سواد البطن

سواد برداشتن

سواداعظم

<hr> مترادف سوار : راکب، سواره، شوالیه، فارس، مرکب نشین ، نصب، مونتاژ، تعبیه، مسلط <hr> متضاد سوار : پیاده

مترادف سوار : راکب، سواره، شوالیه، فارس، مرکب نشین ، نصب، مونتاژ، تعبیه، مسلط متضاد سوار : پیاده

واژه های حرف "س" - فارسی به انگلیسی