شاخابه

شاخابه (رود)

شاخانه

شاخدار

شاخدیسه

شاخراهه

شاخرود

شاخریزه

شاخسار

شاخسان

<hr> مترادف شاخص : شاخصه، علامت، نما، نماینده، مشخص، معلوم، برجسته، ممتاز، مهم، پایه، ماخذ، میله، نصیبه <hr> برابر پارسی : برجسته، روشن نمودار، شناسه، نمودار

مترادف شاخص : شاخصه، علامت، نما، نماینده، مشخص، معلوم، برجسته، ممتاز، مهم، پایه، ماخذ، میله، نصیبه برابر پارسی : برجسته، روشن نمودار، شناسه، نمودار

شاخص

شاخص بودن

شاخص قیمت

شاخص گذاری

<hr> مترادف شاخه : ازگ، غصن، شجن، شعبه، فرع، گروه، شاخابه، شاخ

مترادف شاخه : ازگ، غصن، شجن، شعبه، فرع، گروه، شاخابه، شاخ

شاخه

شاخه (رده بندی)

شاخه (گیاه)

شاخه آوردن

شاخه ای از درخت خانوادگی

شاخه بزرگ درخت

شاخه بندی

شاخه بندی کردن

شاخه به خصوصی از علم حقوق

شاخه بید

شاخه خمیده درخت

شاخه دار

شاخه دار (مانند چنگال)

شاخه در زیر آب

شاخه درآوردن

شاخه دراوردن

شاخه درخت

شاخه دریا

شاخه راه

شاخه راه آهن

شاخه رود

شاخه زبان های سلتیک

<hr> مترادف شاخه شاخه : پاره پاره، منشعب

مترادف شاخه شاخه : پاره پاره، منشعب

شاخه شاخه

شاخه شاخه شدن

شاخه شاخه منشعب شدن

شاخه شاخه کردن

شاخه علمی

شاخه فرعی

شاخه فرهنگ

شاخه ماز (روانشناسی)

شاخه مانند

شاخه مورد تدریس

شاخه نهر

شاخه های فرعی

فارسی به انگلیسی

واژه های حرف "ش" - فارسی به انگلیسی