شکافت زا (زیست شناسی)

شکافت پذیر

شکافت پذیر (یاخته یا اتم)

<hr> مترادف شکافتن : بریدن، پاره کردن، دریدن، سوراخ کردن

مترادف شکافتن : بریدن، پاره کردن، دریدن، سوراخ کردن

شکافتن

شکافتن اتم

شکافتن با شدت

شکافتن بافتنی

شکافتن سرتاسر

شکافتن و رد شدن

شکافتن چیز بافته

شکافتن گوش تا گوش

شکافتنی

شکافته

شکافته (سم گاو)

شکافدار

شکافدار (سم گاو)

شکافدار کردن

شکافش

شکافش اتم

شکافنده

شکافچه

شکافگر

شکافیدن

شکال

شکاندن با سروصدا

شکاندن با شدت زیاد

<hr> مترادف شکاک : بدبین، بدگمان، پرشک، ظنین <hr> متضاد شکاک : مطمئن <hr> برابر پارسی : دو دل، بد گمان، بدبین، پرگمان

مترادف شکاک : بدبین، بدگمان، پرشک، ظنین متضاد شکاک : مطمئن برابر پارسی : دو دل، بد گمان، بدبین، پرگمان

شکاک

شکاکیون

<hr> مترادف شکایت : بث الشکوی، تشکی، تظلم، دادخواست، دادخواهی، شکوائیه، شکوا، تعرض، چغلی، شکوه، گلایه، گله، گله مندی <hr> برابر پارسی : دادخواهی، دادخواست، گله مندی، گلایه

مترادف شکایت : بث الشکوی، تشکی، تظلم، دادخواست، دادخواهی، شکوائیه، شکوا، تعرض، چغلی، شکوه، گلایه، گله، گله مندی برابر پارسی : دادخواهی، دادخواست، گله مندی، گلایه

شکایت

شکایت (حقوق)

شکایت (عامیانه)

شکایت آمیز

<hr> مترادف شکایت امیز : ( شکایت آمیز ) شکوه آلود، گلایه آمیز، گله آمیز

مترادف شکایت امیز : ( شکایت آمیز ) شکوه آلود، گلایه آمیز، گله آمیز

شکایت امیز

شکایت رسمی

شکایت رسمی (حقوق)

شکایت زیر لبی

شکایت زیرلبی

شکایت قانونی

شکایت قانونی کردن

<hr> برابر پارسی : شاویدن

شکایت کردن

شکایت کردن (خودمانی)

شکایت کردن (عامیانه)

شکایت کردن به دادگاه

شکایت کردن به شدت (عامیانه)

شکایت کردن به مراجع صالحه

<hr> برابر پارسی : دادخواه

شکایت کننده

<hr> مترادف شکر : امتنان، تشکر، حق شناسی، حمد، سپاس، شکرانه، منت <hr> برابر پارسی : سپاس

مترادف شکر : امتنان، تشکر، حق شناسی، حمد، سپاس، شکرانه، منت برابر پارسی : سپاس

شکر

شکر آب (خودمانی)

فارسی به انگلیسی

واژه های حرف "ش" - فارسی به انگلیسی