فارسی به انگلیسی

ضعیف شدن صدا

ضعیف شدن نور

ضعیف نواز

ضعیف کردن

ضعیف کش

<hr> برابر پارسی : همسر، زن ناتوان، زن

برابر پارسی : همسر، زن ناتوان، زن

ضعیفه

ضعیفه (خودمانی - زننده)

ضعیفه (عامیانه - ناپسند)

ضغطه

ضغطه (پزشکی)

ضغطه انگیز

ضغف بنیه

ضفدع

ضفن

<hr> مترادف ضلال : انحراف، گمراهی <hr> متضاد ضلال : هدی

مترادف ضلال : انحراف، گمراهی متضاد ضلال : هدی

ضلال

<hr> مترادف ضلالت : انحراف، بغی، گمراهی، گمشدگی <hr> متضاد ضلالت : صلاح، هدایت <hr> برابر پارسی : گمراهی، کجراهی

مترادف ضلالت : انحراف، بغی، گمراهی، گمشدگی متضاد ضلالت : صلاح، هدایت برابر پارسی : گمراهی، کجراهی

ضلالت

ضلالت اخلاقی

ضلالت انگیز

ضلالت مذهبی

<hr> مترادف ضلع : بر، پهلو، جانب، کنار، ور، دنده <hr> برابر پارسی : پهلو، بَر، دنده، بر، دیواره، راستا، راسته

مترادف ضلع : بر، پهلو، جانب، کنار، ور، دنده برابر پارسی : پهلو، بَر، دنده، بر، دیواره، راستا، راسته

ضلع

ضلع (هندسه - ریاضی)

ضلع برابر با اضلاع دیگر

ضلعی

<hr> برابر پارسی : پیش

ضم

<hr> مترادف ضماد : بریزه، پماد، مرهم

مترادف ضماد : بریزه، پماد، مرهم

ضماد

ضماد (داروسازی)

ضماد (پزشکی)

ضماد خردل

ضماد خردل (پزشکی)

ضماد لب

ضماد گذاشتن

ضماد گرم

<hr> مترادف ضمان : پیمان، تعهد، ذمه دار، ضمانت، عهد، عهده گیر، کفالت، وعده <hr> برابر پارسی : پذیرفتن

مترادف ضمان : پیمان، تعهد، ذمه دار، ضمانت، عهد، عهده گیر، کفالت، وعده برابر پارسی : پذیرفتن

ضمان

<hr> مترادف ضمانت : پایندانی، پذرفتاری، تضمین، تعهد، تقبل، ضمان، کفالت، گروی، وثیقه <hr> برابر پارسی : پایندانی، پایبندانی، برگردن گیری، پیمانگری

مترادف ضمانت : پایندانی، پذرفتاری، تضمین، تعهد، تقبل، ضمان، کفالت، گروی، وثیقه برابر پارسی : پایندانی، پایبندانی، برگردن گیری، پیمانگری

ضمانت

<hr> برابر پارسی : پایند نامه، پیمان نامه

برابر پارسی : پایند نامه، پیمان نامه

ضمانت نامه

ضمانت نامه (بازرگانی)

<hr> برابر پارسی : پایندیدن

ضمانت کردن

ضمانت کننده

<hr> مترادف ضمایم : پیوست ها، متعلقات، ملحقات <hr> برابر پارسی : پیوست ها

مترادف ضمایم : پیوست ها، متعلقات، ملحقات برابر پارسی : پیوست ها

ضمایم

ضمایم موتور

<hr> مترادف ضمن : اثنا، حین، خلال، طی، بین، داخل، درون، میان <hr> برابر پارسی : درون، میان، توی، میانه، افزون ، افزون بر، درکنار

مترادف ضمن : اثنا، حین، خلال، طی، بین، داخل، درون، میان برابر پارسی : درون، میان، توی، میانه، افزون ، افزون بر، درکنار

ضمن

ضمن اشتغال

ضمن خدمت

ضمن رفتن به جایی

<hr> مترادف ضمنا : اشارتاً، اشاری، بعلاوه، درضمن <hr> متضاد ضمنا : تلویحاً <hr> برابر پارسی : هم چنین، نیز، دراین میان، با آنکه، باهمه این ها، افزون برین، در پیوست | ( ضمناً ) همچنین، در این میان، از سویی، از سوی دیگر

مترادف ضمنا : اشارتاً، اشاری، بعلاوه، درضمن متضاد ضمنا : تلویحاً برابر پارسی : هم چنین، نیز، دراین میان، با آنکه، باهمه این ها، افزون برین، در پیوست | ( ضمناً ) همچنین، در این میان، از سویی، از سوی دیگر

واژه های حرف "ض" - فارسی به انگلیسی