طبقه سرمایه دار (مارکسیسم)

طبقه فوقانی ساختمان

طبقه مادر

طبقه متوسط

طبقه متوسط در ایالات متحده امریکا

طبقه محروم

طبقه ممتاز

طبقه منفصل (هر یک از طبقات اجتماعی هندوها)

طبقه هم کف

طبقه هم کف درسالن تئاتر

طبقه همکف

طبقه ویژه ای از جانداران

طبقه ٔ حاکمه

طبقه پایین

طبقه کارگر

<hr> مترادف طبل : دمامه، دهل، کوس، نقاره <hr> برابر پارسی : دهل، کوس، تبیره

مترادف طبل : دمامه، دهل، کوس، نقاره برابر پارسی : دهل، کوس، تبیره

طبل

طبل بیدار باش

طبل بیدار باش (ارتش)

<hr> مترادف طبل زدن : طبل نواختن، دهل زدن، کوس زدن، نقاره زدن، طبل فروکوفتن، طبل کوبیدن

مترادف طبل زدن : طبل نواختن، دهل زدن، کوس زدن، نقاره زدن، طبل فروکوفتن، طبل کوبیدن

طبل زدن

طبل زن

طبل زنی مداوم

طبل عقب نشینی

طبل قبایل آفریقایی

طبل قبایل سرخ پوست

طبل و دهل

طبل وارونه

طبل گوش

طبل گوش (کالبد شناسی)

<hr> مترادف طبله : بویدان، جونه، حقه، درج، صندوقچه، طبق، طبل، طبلک، شکم بارگی، برآمدگی، اندود ورآمده، اندودجداشده از دیوار یا سقف

مترادف طبله : بویدان، جونه، حقه، درج، صندوقچه، طبق، طبل، طبلک، شکم بارگی، برآمدگی، اندود ورآمده، اندودجداشده از دیوار یا سقف

طبله

طبله سوزن دوزی

طبله کردن

<hr> مترادف طبلک : طبل کوچک، تنبک، دمبک

مترادف طبلک : طبل کوچک، تنبک، دمبک

طبلک

طبلک دوطرفه (موسیقی)

طبلی

<hr> مترادف طبی : بهداشتی، مربوط به طب <hr> برابر پارسی : پزشکی، درمانی

مترادف طبی : بهداشتی، مربوط به طب برابر پارسی : پزشکی، درمانی

طبی

<hr> مترادف طبیب : پزشک، حکیم، دکتر، درمانگر، طبیعت شناس <hr> متضاد طبیب : بیمار <hr> برابر پارسی : پزشک

مترادف طبیب : پزشک، حکیم، دکتر، درمانگر، طبیعت شناس متضاد طبیب : بیمار برابر پارسی : پزشک

طبیب

طبیب قانونی

طبیبه

<hr> مترادف طبیعت : آفرینش، اصل، حالت، خاصه، خلق، خلقت، خمیره، خوی، ذات، سرشت، طبع، عادت، غریزه، فطرت، مزاج، منش، نهاد، جهان، عالم، دنیا، روزگار، دهر <hr> برابر پارسی : سرشت، نهاد، خوی، خیم، زیستگاه، کیاناد، نیاد

مترادف طبیعت : آفرینش، اصل، حالت، خاصه، خلق، خلقت، خمیره، خوی، ذات، سرشت، طبع، عادت، غریزه، فطرت، مزاج، منش، نهاد، جهان، عالم، دنیا، روزگار، دهر برابر پارسی : سرشت، نهاد، خوی، خیم، زیستگاه، کیاناد، نیاد

طبیعت

<hr> برابر پارسی : سرشت آدمی

برابر پارسی : سرشت آدمی

طبیعت انسان

طبیعت خوب

طبیعت درمانی

طبیعت شناس

طبیعت شناسی

طبیعت مهربان

طبیعت چیزی را عوض کردن

طبیعت گرای

<hr> مترادف طبیعت گرایانه : ناتورالیستی

مترادف طبیعت گرایانه : ناتورالیستی

واژه های حرف "ط" - فارسی به انگلیسی