فارسی به انگلیسی

<hr> مترادف عبور : تردد، گذار، گذر، ردشدن، گذشتن، مرور <hr> برابر پارسی : گذر، ردشدن، گذار، گذر کردن، گذشتن

مترادف عبور : تردد، گذار، گذر، ردشدن، گذشتن، مرور برابر پارسی : گذر، ردشدن، گذار، گذر کردن، گذشتن

عبور

عبور اتوبوس و کشتی

عبور از مانع

عبور بدون ادای احترام

عبور بدون سلام و علیک

عبور دادن

عبور دهنده نور

عبور نصف النهاری (نجوم)

عبور هواپیما و فضاپیما

<hr> مترادف عبور و مرور : آمدوشد، تردد، رفت وآمد، گذر <hr> برابر پارسی : آمد و شد، رفت و آمد

مترادف عبور و مرور : آمدوشد، تردد، رفت وآمد، گذر برابر پارسی : آمد و شد، رفت و آمد

عبور و مرور

عبور و مرور را قطع کردن

<hr> برابر پارسی : گذشتن، گذر کردن، ردشدن، گذر

برابر پارسی : گذشتن، گذر کردن، ردشدن، گذر

عبور کردن

عبور کردن به سختی

عبور کردن به سرعت

عبور کردن به سرعت و آسانی

عبور کننده

عبور کننده از اقیانوس

عبور کننده از اقیانوس آرام

عبورا

<hr> مترادف عبوس : اخمو، ترشرو، گرفته <hr> متضاد عبوس : گشاده رو <hr> برابر پارسی : اخمو، ترشرو

مترادف عبوس : اخمو، ترشرو، گرفته متضاد عبوس : گشاده رو برابر پارسی : اخمو، ترشرو

عبوس

عبوس (خودمانی)

عبوس (عامیانه)

عبوس بودن

عبوس شدن

عبوس کردن

عبوسانه

عبوسی

<hr> مترادف عبید : برده، بنده، عبد، غلام

مترادف عبید : برده، بنده، عبد، غلام

عبید

<hr> مترادف عبیر : عطر، عنبر، مشک

مترادف عبیر : عطر، عنبر، مشک

عبیر

<hr> مترادف عتاب : پرخاش، سرزنش، شماتت، ملامت، نقمت، خشم، خطاب، غضب، قهر، مخالفت، معاتبه، ناز <hr> برابر پارسی : خشم، سخن تند، سرزنش، پرخاش، تشر

مترادف عتاب : پرخاش، سرزنش، شماتت، ملامت، نقمت، خشم، خطاب، غضب، قهر، مخالفت، معاتبه، ناز برابر پارسی : خشم، سخن تند، سرزنش، پرخاش، تشر

عتاب

عتاب آمیز

عتاب امیز

عتاب و خطاب

عتاب و خطاب کردن

عتاب کردن

عتاب کردن ناگهانی و با شور و حرارت

عتبات عالیات

<hr> مترادف عتبه : آستانه، آستان، جناب، حضرت، درگاه، زن، زوجه، همسر

مترادف عتبه : آستانه، آستان، جناب، حضرت، درگاه، زن، زوجه، همسر

عتبه

عته

عته شیخی

<hr> مترادف عتیق : باستان، دیرینه، دیرین، عتیقه، قدیم، قدیمی، کهنه <hr> متضاد عتیق : جدید <hr> برابر پارسی : کهنه، دیرینه، باستانی، باستان

مترادف عتیق : باستان، دیرینه، دیرین، عتیقه، قدیم، قدیمی، کهنه متضاد عتیق : جدید برابر پارسی : کهنه، دیرینه، باستانی، باستان

عتیق

عتیق (زمان)

<hr> مترادف عتیقه : آنتیک، باستانی، دیرینه، عتیق، نفیس <hr> برابر پارسی : کهن، باستانی، پارینه، باارزش، باستانه

مترادف عتیقه : آنتیک، باستانی، دیرینه، عتیق، نفیس برابر پارسی : کهن، باستانی، پارینه، باارزش، باستانه

واژه های حرف "ع" - فارسی به انگلیسی