<hr> مترادف عرضه : ارائه، نمایش، نمود، نشان دادن، نمودن، اظهار، بیان، پیشنهاد، تقدیم، تقدیمی، هدیه | توانایی، قدرت، قوت، قوه، شایستگی، قابلیت، لیاقت، جرئت، شهامت، کارآیی <hr> برابر پارسی : هویدا، کاردانی، شایستگی، جُربزه، پیشنهاد، نمایش، چیرگی، رونمایی، نشان دادن

مترادف عرضه : ارائه، نمایش، نمود، نشان دادن، نمودن، اظهار، بیان، پیشنهاد، تقدیم، تقدیمی، هدیه | توانایی، قدرت، قوت، قوه، شایستگی، قابلیت، لیاقت، جرئت، شهامت، کارآیی برابر پارسی : هویدا، کاردانی، شایستگی، جُربزه، پیشنهاد، نمایش، چیرگی، رونمایی، نشان دادن

عرضه

عرضه (اقتصاد)

عرضه (عامیانه)

عرضه ای (اقتصاد)

عرضه به بازار

عرضه داری

<hr> برابر پارسی : جُربزه داشتن

برابر پارسی : جُربزه داشتن

عرضه داشتن

عرضه داشتن به طور داوطلبانه

عرضه سازی

عرضه فیلم

<hr> برابر پارسی : داد و خواست

برابر پارسی : داد و خواست

عرضه و تقاضا

عرضه کتاب

<hr> برابر پارسی : نمایاندن، هویدا کردن

برابر پارسی : نمایاندن، هویدا کردن

عرضه کردن

عرضه کردن برای فروش (بازرگانی)

عرضه کردن به دادگاه

عرضه کردن در بازار

عرضه کردن کتاب و فیلم

عرضه کردنی

عرضه کننده

عرضه کننده کالا

عرضی

<hr> برابر پارسی : اَراَر

عرعر

عرعر (بانگ الاغ)

عرعر کردن

<hr> مترادف عرف : تداول، رسم، سنت، عادت، قانون، معروفیت <hr> متضاد عرف : شرع <hr> برابر پارسی : روش همگانی، روال، شناخته، پذیرفته

مترادف عرف : تداول، رسم، سنت، عادت، قانون، معروفیت متضاد عرف : شرع برابر پارسی : روش همگانی، روال، شناخته، پذیرفته

عرف

عرف و عادت مردم

عرف گرایی

عرفا

عرفات

<hr> مترادف عرفان : تصوف، الهیات، حکمت، شناخت، علم، معرفت <hr> برابر پارسی : یزدانشناسی

مترادف عرفان : تصوف، الهیات، حکمت، شناخت، علم، معرفت برابر پارسی : یزدانشناسی

عرفان

عرفان گرایانه

عرفان گرایی

<hr> مترادف عرفانی : معنوی

عرفانی

عرفه

<hr> مترادف عرفی : متداول، متعارف، مرسوم <hr> متضاد عرفی : شرعی

مترادف عرفی : متداول، متعارف، مرسوم متضاد عرفی : شرعی

عرفی

عرفی کردن

<hr> مترادف عرق : رگ، نایژه، بیخ، ریشه، نژاد، آبرو، حمیت | مشروب، خوی، شیره، عصاره <hr> برابر پارسی : می، باده، تن خیس، آبدانه، تَرتنی

مترادف عرق : رگ، نایژه، بیخ، ریشه، نژاد، آبرو، حمیت | مشروب، خوی، شیره، عصاره برابر پارسی : می، باده، تن خیس، آبدانه، تَرتنی

عرق

عرق (عروق) (کالبدشناسی)

عرق آلوبالو

عرق آور

عرق افسنطین

عرق النسائ

عرق اور

عرق بادیان

عرق بدن

عرق بدن اسب

عرق بید

<hr> مترادف عرق خور : باده خوار، باده نوش، شرابخوار، مشروب خور، میخواره، میگسار

مترادف عرق خور : باده خوار، باده نوش، شرابخوار، مشروب خور، میخواره، میگسار

واژه های حرف "ع" - فارسی به انگلیسی