فارسی به انگلیسی

<hr> مترادف عقب نشینی : بازگشت، پسروی، گریز، هزیمت <hr> متضاد عقب نشینی : پیشروی <hr> برابر پارسی : واپس نشینی، پس رفتن

مترادف عقب نشینی : بازگشت، پسروی، گریز، هزیمت متضاد عقب نشینی : پیشروی برابر پارسی : واپس نشینی، پس رفتن

عقب نشینی

عقب نشینی نامنظم

عقب نشینی کردن

عقب نشینی کردن (ارتش)

عقب و جلو کار گذاشتن (مکانیک هواپیما)

عقب کردن

عقب کسی افتادن

عقب کشتی

عقب کشی

عقب کشیدن

عقب کشیدن از ترس

عقب کشیدن از سرما

عقب کشیدن خود

عقب کشیدن خود از شدت ترس

عقب کشیدن خود از شدت درد

عقب کشیدن پشتی

عقب گذاشتن

<hr> برابر پارسی : پسگرد

عقب گرد

عقب گرد کردن

عقب گردکردن

عقبدار

عقبدار (ارتش)

<hr> مترادف عقبه : پی آمد، دنباله، نتیجه، دشوار، سخت

مترادف عقبه : پی آمد، دنباله، نتیجه، دشوار، سخت

عقبه

عقبه سپاه

عقبکی

عقبگرد کردن

<hr> مترادف عقبی : آخرت، اخری، رستاخیز، عقبا، قیامت <hr> متضاد عقبی : دنیا <hr> برابر پارسی : رستاخیز، روز واپسین، جهان دیگر

مترادف عقبی : آخرت، اخری، رستاخیز، عقبا، قیامت متضاد عقبی : دنیا برابر پارسی : رستاخیز، روز واپسین، جهان دیگر

عقبی

<hr> مترادف عقد : بند، پیوند، گره، بستن، پیمان بستن، عهدبستن، گره زدن | گردن بند، گلوبند <hr> برابر پارسی : پیمان، پیوند، بستن، گره زدن، پیوند زناشویی، گواه گیران

مترادف عقد : بند، پیوند، گره، بستن، پیمان بستن، عهدبستن، گره زدن | گردن بند، گلوبند برابر پارسی : پیمان، پیوند، بستن، گره زدن، پیوند زناشویی، گواه گیران

عقد

عقد بستن

عقد کردن

<hr> برابر پارسی : پیمان نامه

برابر پارسی : پیمان نامه

عقدنامه

عقدنمازبستن

<hr> مترادف عقده : گره، دشواری، فشار، گیر، محظور <hr> برابر پارسی : گره، پیچیدگی، گره روانی

مترادف عقده : گره، دشواری، فشار، گیر، محظور برابر پارسی : گره، پیچیدگی، گره روانی

عقده

عقده ادیپوس (روانکاوی)

عقده الکترا

عقده الکترا (مهجور - روانکاوی)

<hr> برابر پارسی : خود کم بینی، خود کوچک بینی

برابر پارسی : خود کم بینی، خود کوچک بینی

عقده حقارت

عقده حقارت (روان شناسی)

عقده کهتری

عقده گشا

عقدکنان

عقدی

<hr> مترادف عقرب : کجدم، کژدم، آبان ماه <hr> برابر پارسی : کژدم، کَژدُم

مترادف عقرب : کجدم، کژدم، آبان ماه برابر پارسی : کژدم، کَژدُم

عقرب

عقرب (جانورشناسی)

عقرب کژدم

<hr> برابر پارسی : پَرَک، پرک، شاهنگ، شاهَنگ

برابر پارسی : پَرَک، پرک، شاهنگ، شاهَنگ

واژه های حرف "ع" - فارسی به انگلیسی