عقربه ساعت شمار

عقربه قطب نما

عقربه مغناطیسی

عقربه کوچک ساعت

عقربک

عقربک (پزشکی)

<hr> مترادف عقل : خرد، دها، ذکاوت، فهم، معرفت، هوش، کله، مخ <hr> برابر پارسی : خرد، خِرَد، دانایی، دانش، هوش

مترادف عقل : خرد، دها، ذکاوت، فهم، معرفت، هوش، کله، مخ برابر پارسی : خرد، خِرَد، دانایی، دانش، هوش

عقل

عقل سلیم

<hr> برابر پارسی : خرد زیست

عقل معاش

عقل و درایت

عقل و شعور

عقل کل

عقل کل (فلسفه)

عقلا

عقلائ

<hr> مترادف عقلانی : عقلایی، عقلی ، حسی <hr> متضاد عقلانی : غیرمنطقی <hr> برابر پارسی : خردمندانه، بخردانه

مترادف عقلانی : عقلایی، عقلی ، حسی متضاد عقلانی : غیرمنطقی برابر پارسی : خردمندانه، بخردانه

عقلانی

عقلانی جلوه دادن

عقلانی کردن

<hr> مترادف عقلایی : عاقلانه، معقول، منطقی <hr> متضاد عقلایی : غیرعقلایی

مترادف عقلایی : عاقلانه، معقول، منطقی متضاد عقلایی : غیرعقلایی

عقلایی

<hr> مترادف عقلی : عقلانی <hr> متضاد عقلی : نقلی <hr> برابر پارسی : هوشی، خرَدوارانه، روانی، ذهنی

مترادف عقلی : عقلانی متضاد عقلی : نقلی برابر پارسی : هوشی، خرَدوارانه، روانی، ذهنی

عقلی

عقلیون

<hr> مترادف عقوبت : بادافراه، تادیب، تنبیه، جزا، سزا، سیاست، شکنجه، عذاب، فرجام بد، قصاص، کیفر، گوشمال، مجازات <hr> برابر پارسی : کیفر، بادافره، سزا، پادافره

مترادف عقوبت : بادافراه، تادیب، تنبیه، جزا، سزا، سیاست، شکنجه، عذاب، فرجام بد، قصاص، کیفر، گوشمال، مجازات برابر پارسی : کیفر، بادافره، سزا، پادافره

عقوبت

عقوبت کردن

عقیدتی

<hr> مترادف عقیده : اعتقاد، باور، حدس، رای، زعم، صرافت، عقیدت، فکر، نظر، نظریه <hr> برابر پارسی : باور، اندیشه، خواسته، دیدگاه، رای

مترادف عقیده : اعتقاد، باور، حدس، رای، زعم، صرافت، عقیدت، فکر، نظر، نظریه برابر پارسی : باور، اندیشه، خواسته، دیدگاه، رای

عقیده

عقیده اهل فن

عقیده اکثریت قریب به اتفاق

عقیده خود را عوض کردن

عقیده داشتن

عقیده سیاسی

عقیده غلط

عقیده غیر علمی

عقیده قدیمی و مردود

عقیده معمول

<hr> مترادف عقیده مند : باورمند، مؤمن، معتقد

مترادف عقیده مند : باورمند، مؤمن، معتقد

عقیده مند

عقیده کلی

عقیدهی کلی

<hr> برابر پارسی : رونوس

عقیق

عقیق (گوهر شناسی)

عقیق سلیمانی

عقیق قرمز

عقیق مانند

عقیق یمانی

عقیله

<hr> مترادف عقیم : بی بار، بی ثمر، بی حاصل، بی نطفه، سترون، نازا <hr> متضاد عقیم : بارور، زایا، مثمر <hr> برابر پارسی : نازا، سترون

مترادف عقیم : بی بار، بی ثمر، بی حاصل، بی نطفه، سترون، نازا متضاد عقیم : بارور، زایا، مثمر برابر پارسی : نازا، سترون

واژه های حرف "ع" - فارسی به انگلیسی