قارچی شکل

<hr> مترادف قاری : تلاوتگر، خواننده، قرآن خوان، مقری <hr> برابر پارسی : خواننده

مترادف قاری : تلاوتگر، خواننده، قرآن خوان، مقری برابر پارسی : خواننده

قاری

قاز (جانور شناسی)

قازان

قازایاغی

قازورات (عامیانه)

قازچران

قازچرانی

قازیاغی

قاسم

قاسم الصدر

قاسی

<hr> مترادف قاش : برش، ترک، قاچ، کرج، لزگه، لغزه

مترادف قاش : برش، ترک، قاچ، کرج، لزگه، لغزه

قاش

قاش خوردن

قاش کردن

<hr> برابر پارسی : کفچک، چُمچه، کم چه، کنچک

برابر پارسی : کفچک، چُمچه، کم چه، کنچک

قاشق

قاشق برای مخلوط کردن

قاشق بزرگ

قاشق تراش

قاشق خوراک خوری

قاشق خوراک خوری از نظر اندازه

قاشق دسرخوری

قاشق سوپ از نظر اندازه

قاشق سوپ خوری

قاشق سوپخوری

قاشق مرباخوری

قاشق معمولی

قاشق و کارد

قاشق چای خوری

قاشقک

قاشقک (موسیقی)

قاشقک برای معاینه زخم

قاشقی

قاشقی تراش (معماری)

<hr> مترادف قاصد : ایلچی، برید، پیام گزار، پیک، چاپار، فرستاده، نامه بر، نامه رسان <hr> برابر پارسی : پیک، چاپارگر، نامه بر

مترادف قاصد : ایلچی، برید، پیام گزار، پیک، چاپار، فرستاده، نامه بر، نامه رسان برابر پارسی : پیک، چاپارگر، نامه بر

قاصد

قاصدک

قاصدک (گیاه شناسی)

<hr> مترادف قاصر : ضعیف، عاجز، ناتوان، کوتاه، نارسا <hr> متضاد قاصر : قادر

مترادف قاصر : ضعیف، عاجز، ناتوان، کوتاه، نارسا متضاد قاصر : قادر

قاصر

قاصی

<hr> مترادف قاضی : حاکم، حکم، دادرس، داور، دیان، فیصل <hr> برابر پارسی : دادرس، دادور، داور

مترادف قاضی : حاکم، حکم، دادرس، داور، دیان، فیصل برابر پارسی : دادرس، دادور، داور

واژه های حرف "ق" - فارسی به انگلیسی