قرص مخدر

قرص مکیدنی

قرص نان

قرص نعناع

قرص نیرو بخش (خودمانی)

قرص نیرو بخش (عامیانه)

قرص کامل شدن ماه

قرص کردن

قرص کمر

<hr> مترادف قرض : استقراض، بدهی، دین، قرضه، نسیه، وام، بریدن، قطع کردن، گسستن <hr> متضاد قرض : طلب <hr> برابر پارسی : وام، بدهی، بدهکاری

مترادف قرض : استقراض، بدهی، دین، قرضه، نسیه، وام، بریدن، قطع کردن، گسستن متضاد قرض : طلب برابر پارسی : وام، بدهی، بدهکاری

قرض

<hr> برابر پارسی : وام بی بهره

برابر پارسی : وام بی بهره

قرض الحسنه

قرض با بهره دادن

قرض بالا آوردن

<hr> برابر پارسی : وام دادن

قرض دادن

قرض داشتن

قرض دهنده

قرض شرافتی

قرض نکول شده

قرض و قوله کردن

<hr> برابر پارسی : وام گیری، وام خواهی

برابر پارسی : وام گیری، وام خواهی

قرض کردن

قرض گرفتن

قرض گیری

قرضداری

<hr> مترادف قرضه : استقراض، دین، قرض، وام

مترادف قرضه : استقراض، دین، قرض، وام

قرضه

<hr> مترادف قرضی : عاریه، مستعار، نسیه

مترادف قرضی : عاریه، مستعار، نسیه

قرضی

قرطاجنه

<hr> مترادف قرطاس بازی : بوروکراسی، دیوان سالاری، کاغذبازی

مترادف قرطاس بازی : بوروکراسی، دیوان سالاری، کاغذبازی

قرطاس بازی

قرطاس بازی (خودمانی - تحقیرآمیز)

قرطاس بازی (عامیانه - تحقیرآمیز)

قرطبه

قرع

<hr> مترادف قرعه : پشک، سهم، قسمت، نصیب <hr> برابر پارسی : بخت

مترادف قرعه : پشک، سهم، قسمت، نصیب برابر پارسی : بخت

قرعه

قرعه انداختن

<hr> برابر پارسی : بخت آزمایی

برابر پارسی : بخت آزمایی

قرعه کشی

<hr> برابر پارسی : پشک انداختن

برابر پارسی : پشک انداختن

قرعه کشیدن

<hr> مترادف قرق : حفاظت، قدغن، ممنوع الورود <hr> برابر پارسی : بازداری

مترادف قرق : حفاظت، قدغن، ممنوع الورود برابر پارسی : بازداری

قرق

قرق کردن

<hr> مترادف قرقاول : تذرو، ترنگ

مترادف قرقاول : تذرو، ترنگ

قرقاول

قرقاول ماده

قرقاول نر

قرقر

<hr> مترادف قرقره : بوبین، چرخ

مترادف قرقره : بوبین، چرخ

واژه های حرف "ق" - فارسی به انگلیسی