ناکردنی

ناکرده کار

<hr> مترادف ناکس : بخیل، بی غیرت، پست، پست فطرت، جبان، حقیر، ذلیل، رذل، سفله، فرومایه، لئیم، ناجوانمرد، ناقلا

مترادف ناکس : بخیل، بی غیرت، پست، پست فطرت، جبان، حقیر، ذلیل، رذل، سفله، فرومایه، لئیم، ناجوانمرد، ناقلا

ناکس

ناکس (خودمانی)

ناکس (عامیانه)

ناکسانه

<hr> مترادف ناکسی : بدجنسی، پستی، حقارت، خواری، دنائت، رذالت، طمع، فرومایگی، مکاری، نامردی، نانجیبی

مترادف ناکسی : بدجنسی، پستی، حقارت، خواری، دنائت، رذالت، طمع، فرومایگی، مکاری، نامردی، نانجیبی

ناکسی

ناکشسان

ناکنا

ناکنایی

ناکنجکاو

ناکنجکاوانه

ناکنش دار

ناکنش ور

ناکنش ور کردن

ناکنشور

ناکنشور بودن

ناکنشور سازی

ناکنشور شدن

ناکنشور کردن

ناکنشوری

ناکنشوری (مجازی)

ناکوک

<hr> مترادف ناگاه : بناگاه، نابهنگام، ناگه، ناگهان

مترادف ناگاه : بناگاه، نابهنگام، ناگه، ناگهان

ناگاه

ناگذرا (دستور زبان)

ناگذرا سازی

ناگذرا کردن

ناگذراساز

ناگرا

ناگرا کردن

ناگرای

ناگرایی

<hr> مترادف ناگزیر : لابد، لاعلاج، مجبور، ملزم، مضطر، ناچار، ضروراً، ضرورتاً، کرهاً، قهراً، محتوم، ضروری، لازم، بی اختیار، بیچاره، عاجز

مترادف ناگزیر : لابد، لاعلاج، مجبور، ملزم، مضطر، ناچار، ضروراً، ضرورتاً، کرهاً، قهراً، محتوم، ضروری، لازم، بی اختیار، بیچاره، عاجز

ناگزیر

ناگزیر به زندگی کردن در محله اقلیت ها

ناگزیر به زندگی کردن در گتو

ناگزیر کردن

ناگزیرانه

ناگزیرساز

<hr> مترادف ناگزیری : لابدی، لاعلاجی، ناچاری

مترادف ناگزیری : لابدی، لاعلاجی، ناچاری

ناگزیری

ناگسترده

ناگسترده شدن

ناگسترده کردن

ناگسترش

ناگسستنی

<hr> مترادف ناگشودنی : لاینحل، معمایی <hr> متضاد ناگشودنی : گشودنی

مترادف ناگشودنی : لاینحل، معمایی متضاد ناگشودنی : گشودنی

واژه های حرف "ن" - فارسی به انگلیسی