نزدیک به نسخه اصلی

نزدیک به هدف

نزدیک به هم

نزدیک به کرانه

نزدیک بودن

نزدیک بودن به

نزدیک بودن به (مجازی)

نزدیک بودن به اعداد و آمار

نزدیک بین

نزدیک بین (چشم پزشکی)

نزدیک بینی

نزدیک بینی (چشم پزشکی)

نزدیک تر (قدیمی)

نزدیک ترین ترتیب

نزدیک ترین خویشاوند

نزدیک ترین زمان

نزدیک ترین فاصله

نزدیک شدن

نزدیک شدن به

نزدیک شدن زمان

نزدیک شدن فاصله

نزدیک شدگی

نزدیک شونده

نزدیک کردن

نزدیک کردن زمان

نزدیک کلیه ها

نزدیک گوش ها

<hr> مترادف نزدیکان : اقارب، اقوام، خویشان، وابستگان

مترادف نزدیکان : اقارب، اقوام، خویشان، وابستگان

نزدیکان

نزدیکتر

نزدیکترین عدسی به چشم در ابزارهای چشمی

<hr> مترادف نزدیکی : بستگی، قرابت، قرب، ولا، مجاورت، همسایگی، جماع، مجامعت، وطی <hr> متضاد نزدیکی : بیگانگی، دوری

مترادف نزدیکی : بستگی، قرابت، قرب، ولا، مجاورت، همسایگی، جماع، مجامعت، وطی متضاد نزدیکی : بیگانگی، دوری

نزدیکی

نزدیکی کردن

<hr> مترادف نزع : احتضار، جان کندن، جدایی، رحلت <hr> برابر پارسی : جان کندن، مردن، دم واپسین

مترادف نزع : احتضار، جان کندن، جدایی، رحلت برابر پارسی : جان کندن، مردن، دم واپسین

نزع

نزف الدم

نزله

نزله (پزشکی - دامپزشکی)

نزله (پزشکی)

نزم

<hr> مترادف نزهت : خرمی، سرسبزی، طراوت، پاکی، پاکیزگی، شادی، نشاط، تفریح، خوشگذرانی، سیر، گردش، گشت، پاکدامنی، عفاف <hr> برابر پارسی : پاکی، شادابی، پاکیزگی، نیکویی، پاکدامنی، دلگشایی

مترادف نزهت : خرمی، سرسبزی، طراوت، پاکی، پاکیزگی، شادی، نشاط، تفریح، خوشگذرانی، سیر، گردش، گشت، پاکدامنی، عفاف برابر پارسی : پاکی، شادابی، پاکیزگی، نیکویی، پاکدامنی، دلگشایی

نزهت

<hr> مترادف نزول : سقوط، فرود، هبوط، تنزیل، ربا، ربح، سود، فرع، مرابحه، افت، کاهش، دخول، ورود ، افزایش <hr> متضاد نزول : صعود <hr> برابر پارسی : فرود، پایین آمدن، بهره، سودپول، افت، فروفرستادن

مترادف نزول : سقوط، فرود، هبوط، تنزیل، ربا، ربح، سود، فرع، مرابحه، افت، کاهش، دخول، ورود ، افزایش متضاد نزول : صعود برابر پارسی : فرود، پایین آمدن، بهره، سودپول، افت، فروفرستادن

نزول

نزول آب سبز

نزول آب سیاه

<hr> مترادف نزول خوار : رباخوار، سودخوار، نزولخور

مترادف نزول خوار : رباخوار، سودخوار، نزولخور

نزول خوار

<hr> مترادف نزول خور : تنزیل خور، رباخوار، سودخور

مترادف نزول خور : تنزیل خور، رباخوار، سودخور

واژه های حرف "ن" - فارسی به انگلیسی