<hr> مترادف نفر : آدم، تن، شخص، فرد، تعداد <hr> برابر پارسی : تن، سر، کس

مترادف نفر : آدم، تن، شخص، فرد، تعداد برابر پارسی : تن، سر، کس

نفر

نفر اول

نفر اول (مجازی)

نفر بعد در وراثت و جانشینی

نفر بعدی

نفر بغل دست

نفر جلو در انتخابات

نفر جلو در مسابقه

نفر دوم در مسابقه

نفر زرهی

نفر سوم

نفر سکانی

<hr> برابر پارسی : کسان، یاران، همکاران

برابر پارسی : کسان، یاران، همکاران

نفرات

نفربر (ارتش)

نفربر نیمه شنی

<hr> مترادف نفرت : اشمئزاز، اکراه، انزجار، بیزاری، بی میلی، تنافر، تنفر، رمیدگی، کراهت، کینه، نقار <hr> متضاد نفرت : عشق <hr> برابر پارسی : بیزاری، دلزدگی، رویگردانی

مترادف نفرت : اشمئزاز، اکراه، انزجار، بیزاری، بی میلی، تنافر، تنفر، رمیدگی، کراهت، کینه، نقار متضاد نفرت : عشق برابر پارسی : بیزاری، دلزدگی، رویگردانی

نفرت

نفرت آور

<hr> مترادف نفرت انگیز : تنفرآمیز، تنفرآور، تنفرزا، منفور، نفرت بار، نفرت زا، بد، زشت، کریه، نامطبوع <hr> برابر پارسی : ناخوشایند

مترادف نفرت انگیز : تنفرآمیز، تنفرآور، تنفرزا، منفور، نفرت بار، نفرت زا، بد، زشت، کریه، نامطبوع برابر پارسی : ناخوشایند

نفرت انگیز

نفرت انگیز (خودمانی)

نفرت انگیز (عامیانه)

نفرت انگیزی

نفرت اور

<hr> مترادف نفرت بار : کریه، نفرت آمیز، نفرت انگیز، نفرت زا

مترادف نفرت بار : کریه، نفرت آمیز، نفرت انگیز، نفرت زا

نفرت بار

نفرت داشتن

نفرت داشتن از

نفرتآور

نفردوم (عامیانه)

نفرسکانی (کشتیرانی)

نفریت

نفریت (سنگ شناسی)

نفریت (پزشکی)

<hr> مترادف نفرین : فریه، لعن، لعنت <hr> متضاد نفرین : آفرین

مترادف نفرین : فریه، لعن، لعنت متضاد نفرین : آفرین

نفرین

نفرین شده

<hr> برابر پارسی : پُشولیدن

نفرین کردن

<hr> مترادف نفس : آن، لحظه، لمحه، آه، نسمت، نسمه، تنفس، دم | خود، خویش، ذات، تن، جسد، کالبد، وجود، نفسانیات <hr> برابر پارسی : جان، دم، دما، دمش، روان، سرشت، گوهر | ( نَفس ) جان، روان، سرشت، گوهر

مترادف نفس : آن، لحظه، لمحه، آه، نسمت، نسمه، تنفس، دم | خود، خویش، ذات، تن، جسد، کالبد، وجود، نفسانیات برابر پارسی : جان، دم، دما، دمش، روان، سرشت، گوهر | ( نَفس ) جان، روان، سرشت، گوهر

نفس

نفس آخر

نفس آخر را کشیدن

نفس آه مانند کشیدن

<hr> برابر پارسی : ( نفس آخر ) واپسین دم

برابر پارسی : ( نفس آخر ) واپسین دم

نفس اخر

نفس الامر

نفس اماره

نفس برآوردن

نفس براوردن

نفس تنگه

<hr> مترادف نفس تنگی : آسم، ضیق النفس <hr> برابر پارسی : دَم تنگی

مترادف نفس تنگی : آسم، ضیق النفس برابر پارسی : دَم تنگی

واژه های حرف "ن" - فارسی به انگلیسی