فارسی به انگلیسی

هوش بهر (روان شناسی)

هوش رفتگی

هوش سرشار

هوش ماشینی (کامپیوتر)

<hr> برابر پارسی : هوش واره

هوش مصنوعی

هوش مصنوعی (کامپیوتر)

هوش نمایی خیره کننده (مجازی)

هوشبر

هوشبر (پزشکی)

هوشبری

هوشبری (پزشکی)

هوشبری کردن (پزشکی)

هوشدار کردن

<hr> مترادف هوشمند : باهوش، باهوش، بخرد، تیزفهم، تیزهوش، خردمند، زیرک، عاقل، فرزانه، نابغه، هشیار <hr> متضاد هوشمند : بی هوش

مترادف هوشمند : باهوش، باهوش، بخرد، تیزفهم، تیزهوش، خردمند، زیرک، عاقل، فرزانه، نابغه، هشیار متضاد هوشمند : بی هوش

هوشمند

<hr> مترادف هوشمندانه : داهیانه، زیرکانه، عاقلانه، مدبرانه، هوشمندانه <hr> متضاد هوشمندانه : جاهلانه، نابخردانه

مترادف هوشمندانه : داهیانه، زیرکانه، عاقلانه، مدبرانه، هوشمندانه متضاد هوشمندانه : جاهلانه، نابخردانه

هوشمندانه

<hr> مترادف هوشمندی : ادراک، بخردی، خردمندی، دها، ذکاوت، زیرکی، فراست، فقاهت، هوشیاری <hr> متضاد هوشمندی : بی خردی، نابخردی

مترادف هوشمندی : ادراک، بخردی، خردمندی، دها، ذکاوت، زیرکی، فراست، فقاهت، هوشیاری متضاد هوشمندی : بی خردی، نابخردی

هوشمندی

هوشنگ

هوشکار

هوشکاری

هوشی

<hr> مترادف هوشیار : آگاه، بافراست، باهوش، بخرد، بیدار، بیداردل، تندذهن، تیزطبع، تیزهوش، خردمند، دوراندیش، زیرک، عاقل، فهیم، متفطن، متنبه، ناخفته، نبیه، هوشمند <hr> متضاد هوشیار : غافل

مترادف هوشیار : آگاه، بافراست، باهوش، بخرد، بیدار، بیداردل، تندذهن، تیزطبع، تیزهوش، خردمند، دوراندیش، زیرک، عاقل، فهیم، متفطن، متنبه، ناخفته، نبیه، هوشمند متضاد هوشیار : غافل

هوشیار

هوشیار شدن

<hr> مترادف هوشیاری : آگاهی، بصیرت، بیدارمغزی، بیداری، تیزفهمی، ذکاوت، زیرکی، صحو، فطانت، کیاست <hr> متضاد هوشیاری : غفلت

مترادف هوشیاری : آگاهی، بصیرت، بیدارمغزی، بیداری، تیزفهمی، ذکاوت، زیرکی، صحو، فطانت، کیاست متضاد هوشیاری : غفلت

هوشیاری

هوشیعانا

<hr> مترادف هول : اعراض، بیم، پروا، ترس، خوف، دهشت، رعب، وحشت، هراس، شتاب، شتابزدگی، عجله <hr> برابر پارسی : ترس، بیم، باک، هراس

مترادف هول : اعراض، بیم، پروا، ترس، خوف، دهشت، رعب، وحشت، هراس، شتاب، شتابزدگی، عجله برابر پارسی : ترس، بیم، باک، هراس

هول

<hr> مترادف هول انگیز : دهشتناک، دهشت انگیز، دهشت زا، دهشت افزا، مدهش، موحش، مهیب، وحشتناک، وحشتزا، هایل، هراس انگیز، هول آور، هولناک

مترادف هول انگیز : دهشتناک، دهشت انگیز، دهشت زا، دهشت افزا، مدهش، موحش، مهیب، وحشتناک، وحشتزا، هایل، هراس انگیز، هول آور، هولناک

هول انگیز

هول خوردن

هول دادن

هول زده شدن

هول زده کردن

هول شدن

هول ناگهانی

هول هولکی

هول کردن

هولا

<hr> مترادف هولناک : بیمناک، ترس آور، ترسناک، خوف انگیز، خوفناک، دهشتناک، رعب آور، رعب انگیز، سهمناک، فجیع، مخوف، موحش، مهیب، وحشتناک، وهمناک، هراس انگیز، هولناک <hr> برابر پارسی : ترسناک، هراس انگیز

مترادف هولناک : بیمناک، ترس آور، ترسناک، خوف انگیز، خوفناک، دهشتناک، رعب آور، رعب انگیز، سهمناک، فجیع، مخوف، موحش، مهیب، وحشتناک، وهمناک، هراس انگیز، هولناک برابر پارسی : ترسناک، هراس انگیز

واژه های حرف "ه" - فارسی به انگلیسی