فارسی به انگلیسی

گمراه کننده (زن)

گمراه کننده (عامیانه)

گمراهه

<hr> مترادف گمراهی : انحراف، بغی، ضلال، ضلالت، غوایت، کج روی <hr> متضاد گمراهی : اهتدا

مترادف گمراهی : انحراف، بغی، ضلال، ضلالت، غوایت، کج روی متضاد گمراهی : اهتدا

گمراهی

گمراهی پذیری

<hr> برابر پارسی : باژ، باژگاه، کوستاک

برابر پارسی : باژ، باژگاه، کوستاک

گمرک

گمرک بردار

گمرک بستن

گمرک خانه

گمرک چی

گمرک کردن

گمرکچی

گمرکی

گمرکی (عوارض)

گمشده

گملاستیک

<hr> مترادف گمنام : خامل، بی نام ونشان، غیرمعروف، مجهول، مجهول الهویه، ناشناخته، ناشناس <hr> متضاد گمنام : سرشناس، مشهور

مترادف گمنام : خامل، بی نام ونشان، غیرمعروف، مجهول، مجهول الهویه، ناشناخته، ناشناس متضاد گمنام : سرشناس، مشهور

گمنام

<hr> مترادف گمنامی : بی نامی، بی نشانی، خمول، ناشناختگی، ناشناسی، بی سروپایی <hr> متضاد گمنامی : اشتهار، شهرت

مترادف گمنامی : بی نامی، بی نشانی، خمول، ناشناختگی، ناشناسی، بی سروپایی متضاد گمنامی : اشتهار، شهرت

گمنامی

گمگشته

<hr> مترادف گمیز : ادرار، بول، پیشاب، شاش <hr> متضاد گمیز : غایط

مترادف گمیز : ادرار، بول، پیشاب، شاش متضاد گمیز : غایط

گمیز

گمیز کردن

گمیزی

گمیزیدن

گن

گن (زنانه)

گناد (فیزیولوژی)

<hr> مترادف گناه : اثم، بزه، تقصیر، جرم، جنایت، حرج، خبط، خطا، ذنب، زلت، سیئه، کبیره، معصیت، منکر <hr> متضاد گناه : حسنه

مترادف گناه : اثم، بزه، تقصیر، جرم، جنایت، حرج، خبط، خطا، ذنب، زلت، سیئه، کبیره، معصیت، منکر متضاد گناه : حسنه

گناه

گناه (مجازی)

گناه آدم و حوا

گناه آمیز

گناه آمیزانه

گناه است

گناه بخش

گناه بخش (قدیم - کشیش)

گناه بستن به

گناه بستن به (مجازی)

گناه دارد

گناه دیگری را شستن

گناه ناپذیر

گناه کبیره

گناه کردن

گناه کسی را شستن

گناه کوچک

گناهآمیز

گناهآمیزانه

گناهان کبیره

<hr> مترادف گناهکار : بدعمل، بزهکار، تبهکار، خطاکار، روسیاه، عاصی، متهم، مجرم، مذنب، مقصر <hr> متضاد گناهکار : بی گناه، پاک، مبرا

مترادف گناهکار : بدعمل، بزهکار، تبهکار، خطاکار، روسیاه، عاصی، متهم، مجرم، مذنب، مقصر متضاد گناهکار : بی گناه، پاک، مبرا

واژه های حرف "گ" - فارسی به انگلیسی