اجاقی

<hr> برابر پارسی : ( آجال ) پرواها

برابر پارسی : ( آجال ) پرواها

اجال

اجالت فکر

اجامور

اجان

<hr> مترادف اجانب : اغیار، بیگانگان، غریبه ها، ناآشنایان، نامحرمان <hr> متضاد اجانب : آشنایان، یاران <hr> برابر پارسی : بیگانگان

مترادف اجانب : اغیار، بیگانگان، غریبه ها، ناآشنایان، نامحرمان متضاد اجانب : آشنایان، یاران برابر پارسی : بیگانگان

اجانب

اجانین

اجب

<hr> مترادف اجبار : اضطرار، اکراه، الزام، جبر، زور، قسر، کره <hr> متضاد اجبار : اختیار <hr> برابر پارسی : زور، بایستگی، فرچپانی، ناگریزی، واداری، واداشتن

مترادف اجبار : اضطرار، اکراه، الزام، جبر، زور، قسر، کره متضاد اجبار : اختیار برابر پارسی : زور، بایستگی، فرچپانی، ناگریزی، واداری، واداشتن

اجبار

اجبارا و بر خلاف میل

<hr> مترادف اجباری : اضطراری، الزامی، جبری، زورکی، زوری، قسری، قهری، اجباراً، جبراً، قهراً <hr> متضاد اجباری : اختیاری <hr> برابر پارسی : زوری، به زور، ناچاری، ناخواسته، ناگزیری

مترادف اجباری : اضطراری، الزامی، جبری، زورکی، زوری، قسری، قهری، اجباراً، جبراً، قهراً متضاد اجباری : اختیاری برابر پارسی : زوری، به زور، ناچاری، ناخواسته، ناگزیری

اجباری

اجباری بردن

اجباری رفتن

اجبل

اجترا

اجتقصادی

<hr> مترادف اجتماع : جامعه، ازدحام، تجمع، گردهمایی، دسته، گروه، محاق <hr> متضاد اجتماع : تفرق، تفرقه <hr> برابر پارسی : انجمن، گرد آمدن، هازمان، همایش، همبودگاه، هنجمن

مترادف اجتماع : جامعه، ازدحام، تجمع، گردهمایی، دسته، گروه، محاق متضاد اجتماع : تفرق، تفرقه برابر پارسی : انجمن، گرد آمدن، هازمان، همایش، همبودگاه، هنجمن

اجتماع

اجتماع سالم

اجتماع مثلین

<hr> برابر پارسی : گروهها، گردهمایی ها

برابر پارسی : گروهها، گردهمایی ها

اجتماعات

<hr> مترادف اجتماعی : مدنی، جمعی، همگانی، معاشرتی <hr> متضاد اجتماعی : انفرادی <hr> برابر پارسی : گروهی، همبودین، همبودی

مترادف اجتماعی : مدنی، جمعی، همگانی، معاشرتی متضاد اجتماعی : انفرادی برابر پارسی : گروهی، همبودین، همبودی

اجتماعی

اجتماعی شدن

اجتماعیات

<hr> مترادف اجتناب : احتراز، استنکاف، امتناع، امساک، پرهیز، تحاشی، تحرز، حذر، خودداری، دوری، کناره گیری <hr> برابر پارسی : پرهیز، پرهیز کردن، دوری، گریز

مترادف اجتناب : احتراز، استنکاف، امتناع، امساک، پرهیز، تحاشی، تحرز، حذر، خودداری، دوری، کناره گیری برابر پارسی : پرهیز، پرهیز کردن، دوری، گریز

اجتناب

<hr> برابر پارسی : پرهیزناپذیر، پیشگیری ناپذیر، دوری ناپذیر، گزیرستنی، ناچار، ناگزیر

برابر پارسی : پرهیزناپذیر، پیشگیری ناپذیر، دوری ناپذیر، گزیرستنی، ناچار، ناگزیر

اجتناب ناپذیر

اجتناب نمودن

اجتناب و دوری

اجتناب پذیر

<hr> برابر پارسی : دوری جستن، پرهیز

برابر پارسی : دوری جستن، پرهیز

اجتناب کردن

اجتناب کردن از

اجتنبوا

<hr> مترادف اجتهاد : فقاهت، مجتهدی، مرجعیت، استنباط، استادی، جهد، کوشش <hr> برابر پارسی : استادی، کوشش

مترادف اجتهاد : فقاهت، مجتهدی، مرجعیت، استنباط، استادی، جهد، کوشش برابر پارسی : استادی، کوشش

اجتهاد

اجتهد

<hr> مترادف اجحاف : تجاوز، تخطی، تعدی، درازدستی، دست اندازی، ستم، ظلم، عدول <hr> برابر پارسی : زورگویی، زورگویی کردن

مترادف اجحاف : تجاوز، تخطی، تعدی، درازدستی، دست اندازی، ستم، ظلم، عدول برابر پارسی : زورگویی، زورگویی کردن

اجحاف

اجحاف شمردن

اجحاف کردن

اجحافات

اجداث

<hr> مترادف اجداد : آباء، اسلاف، نیاکان <hr> برابر پارسی : نیاکان

مترادف اجداد : آباء، اسلاف، نیاکان برابر پارسی : نیاکان

اجداد

اجداد بدوی

اجداد مرتبه اول

<hr> مترادف اجر : اجرت، پاداش، ثواب، جایزه، حق الزحمه، دستمزد، عطیه، کارمزد، مزد <hr> برابر پارسی : ( آجر ) آگور، آژیانه | پاداش، مزد

مترادف اجر : اجرت، پاداش، ثواب، جایزه، حق الزحمه، دستمزد، عطیه، کارمزد، مزد برابر پارسی : ( آجر ) آگور، آژیانه | پاداش، مزد

واژه های حرف "ا" - پیشنهاد کاربران