تاقال

تاقانه

تاقرانی

تاقض

تاقوک

تاقچه

تال

تال تال

تال و مال

تالا

<hr> مترادف تالاب : آبدان، آبگیر، استخر، برکه، برم، غدیر، نورنجه <hr> متضاد تالاب : جوی، نهر، رود

مترادف تالاب : آبدان، آبگیر، استخر، برکه، برم، غدیر، نورنجه متضاد تالاب : جوی، نهر، رود

تالاب

تالاب اب شور گنبد کاووس

تالاب چغاخور

تالاب گنبد کاووس

<hr> مترادف تالار : ایوان، صفه، سالن

مترادف تالار : ایوان، صفه، سالن

تالار

تالار بزرگ

تالار غذاخوری

تالار وحدت

تالار پذیرایی

تالارک

تالاسمی

تالاموس

<hr> مترادف تالان : تاراج، چپاول، دزدی، غارت، لاش، نهب، یغما

مترادف تالان : تاراج، چپاول، دزدی، غارت، لاش، نهب، یغما

تالان

تالانماق

تالانک

تالاپیدن

تالبی

تالر

تالس

تالش

تالشان

تالشانهای

تالشی

<hr> مترادف تالم : الم، اندوه، توجع، درد، دردمندی، رقت، ناراحتی، آزرده شدن، اندوهگین شدن، دردمند شدن <hr> برابر پارسی : اندوه، آزردگی، دردمندی، دردناک

مترادف تالم : الم، اندوه، توجع، درد، دردمندی، رقت، ناراحتی، آزرده شدن، اندوهگین شدن، دردمند شدن برابر پارسی : اندوه، آزردگی، دردمندی، دردناک

تالم

تالم خاطر

تالمات روحی

تالمکهارا

تالناعغنه

<hr> مترادف تاله : پارسایی، خداپرستی، زهد، عبادت، الوهی شدن، الهی شدن، پرستش کردن، پرستیدن، متاله شدن

مترادف تاله : پارسایی، خداپرستی، زهد، عبادت، الوهی شدن، الهی شدن، پرستش کردن، پرستیدن، متاله شدن

تاله

تالو

تالواسا

تالواسه

تالک

تالک و انواعش

<hr> مترادف تالی : جانشین، جایگزین، ثانی، قائم مقام، اثر، حاصل، نتیجه، پیامد، دنباله، تلاوتگر، تلاوت کننده، شبیه، لنگه، مانند، مثل، نظیر، همانند، تابع، پس رو، دنباله رو، پی رو، جزء موخر جمله شرطی <hr> متضاد تالی : جزء مقدم

مترادف تالی : جانشین، جایگزین، ثانی، قائم مقام، اثر، حاصل، نتیجه، پیامد، دنباله، تلاوتگر، تلاوت کننده، شبیه، لنگه، مانند، مثل، نظیر، همانند، تابع، پس رو، دنباله رو، پی رو، جزء موخر جمله شرطی متضاد تالی : جزء مقدم

واژه های حرف "ت" - پیشنهاد کاربران