جارچی

جارچیان

جارکش

<hr> مترادف جاری : روان، ساری، سیال، جریان، عادله، فعلی، رایج، شایع، عادی، متداول، معمول، جاریه <hr> برابر پارسی : روان، رونده، رایج، کنونی، اکنون

مترادف جاری : روان، ساری، سیال، جریان، عادله، فعلی، رایج، شایع، عادی، متداول، معمول، جاریه برابر پارسی : روان، رونده، رایج، کنونی، اکنون

جاری

جاری بوده ام

جاری جاران

<hr> برابر پارسی : رُشیدن

جاری شدن

جاری شرکا

جاری شو

جاری و ساری

جاری و سیال

جاری وند

جاری کردن حکم

جاریه

جاز

جازاری

جازستان

جازمه

جازموریان

جاسب

جاستاندن

جاستین

جاسلی

جاسم

جاسنگین

<hr> مترادف جاسوس : خبرآور، خبرچین، خبرگیر، راید، کارآگاه، مفتش، منهی <hr> برابر پارسی : اَنیشه، اَبیشه، انیشه، دم دزد، سخن چین

مترادف جاسوس : خبرآور، خبرچین، خبرگیر، راید، کارآگاه، مفتش، منهی برابر پارسی : اَنیشه، اَبیشه، انیشه، دم دزد، سخن چین

جاسوس

جاسوس خانه اسرائیل

جاسوس خانه امریکا

جاسوسخانه امریکا

جاسک کهنه

جاسیگاری

جاش

جاشاک

جاشلم

جاشمعی

<hr> مترادف جاشو : ملاح، ملوان

مترادف جاشو : ملاح، ملوان

جاشو

جاشوان

جاشک

جاشیر

جاظرفی

<hr> مترادف جاعل : جعل کننده، سندساز، سازنده، واضع، متقلب <hr> برابر پارسی : برساز

مترادف جاعل : جعل کننده، سندساز، سازنده، واضع، متقلب برابر پارسی : برساز

واژه های حرف "ج" - پیشنهاد کاربران