شمشیر زن

شمشیر سامورایی

شمشیر سامورایی ها

شمشیر فولادی

شمشیر چوبی

شمشیر کشیدن

شمشیر کوتاه

شمشیرباز

شمشیربازی

شمشیرها

شمشیرکش

شمشیری پله

شمصام

<hr> مترادف شمع : چراغ، شماره، شماله، قندیل، موم، جرقه زا <hr> برابر پارسی : سپندار، شماله

مترادف شمع : چراغ، شماره، شماله، قندیل، موم، جرقه زا برابر پارسی : سپندار، شماله

شمع

شمع اسکندرانی

شمع برافروختن

شمع بندی

شمع روشن کردن

شمع ریز

شمع طراز

شمع طرب

شمع فروزان

شمع و شکر

شمع وار

شمع چگل

شمع کردن

شمع کوبی

<hr> برابر پارسی : آتشدان، شماله دان

برابر پارسی : آتشدان، شماله دان

شمعدان

<hr> برابر پارسی : سپنداره از گیاهان

برابر پارسی : سپنداره از گیاهان

شمعدانی

شمعون

شمعون بن صمح دوران

شمعک

شمقدر

شمل

شملغه shamalgha

شمله

شمن

شمن باوری

شمن دوفر

شمندی

شمنیسم

<hr> مترادف شمه : اندک، جزء، خلاصه، کم، بو، شمیم <hr> برابر پارسی : اندک، پاره، کوتاه، لخته

مترادف شمه : اندک، جزء، خلاصه، کم، بو، شمیم برابر پارسی : اندک، پاره، کوتاه، لخته

شمه

شموتزدک

شموشک علیا

شموغی

<hr> مترادف شمول : حیطه، دامنه، احاطه، تضمن، دربرگیری، عمومیت، فراگیری، مشمول

مترادف شمول : حیطه، دامنه، احاطه، تضمن، دربرگیری، عمومیت، فراگیری، مشمول

شمول

شمولیت

شمپت

پیشنهاد کاربران

واژه های حرف "ش" - پیشنهاد کاربران