شکار شگفت

شکار لحظه ها

شکار نهنگ

شکار کبک

شکار گاه مخصوص شاه

شکار گردیدن

شکار گشتن

شکارنده

<hr> مترادف شکارچی : دام گستر، دامیار، شکارگر، صیاد

مترادف شکارچی : دام گستر، دامیار، شکارگر، صیاد

شکارچی

شکارچی شبانه

شکارچی نهنگ

شکارچیان

شکارچیان شبح

شکارچیان نهنگ

شکارکش

<hr> مترادف شکارگاه : صیدگاه، نخجیرگاه

مترادف شکارگاه : صیدگاه، نخجیرگاه

شکارگاه

شکاریان

شکاریدن

<hr> مترادف شکاف : تراک، ترک، چاک، درز، شکافتگی، غاز، رخنه، روزن، روزنه، سوراخ، شعاب، شقاق، منفذ، کهف، تفرقه

مترادف شکاف : تراک، ترک، چاک، درز، شکافتگی، غاز، رخنه، روزن، روزنه، سوراخ، شعاب، شقاق، منفذ، کهف، تفرقه

شکاف

شکاف باریک

شکاف دادن خوشه خرما

شکاف دادن درخت خرما

شکاف دادن سرقلم

شکاف دل کوه

شکاف دیجیتالی

شکاف زمین

شکاف زمین شناسی

شکاف سر قلم

شکاف طبقاتی

شکاف قلم

شکاف میان دو کوه

شکاف میان قلم

شکاف و ترک

شکاف و چاک

شکاف وسیع بین دو کوه

شکاف کوچک

شکاف یخچالی

شکافت

<hr> مترادف شکافتن : بریدن، پاره کردن، دریدن، سوراخ کردن

مترادف شکافتن : بریدن، پاره کردن، دریدن، سوراخ کردن

شکافتن

شکافتن جیب

شکافته

شکافند

شکافنده

شکال

شکال نهادن

شکاندن

<hr> مترادف شکاک : بدبین، بدگمان، پرشک، ظنین <hr> متضاد شکاک : مطمئن <hr> برابر پارسی : دو دل، بد گمان، بدبین، پرگمان

مترادف شکاک : بدبین، بدگمان، پرشک، ظنین متضاد شکاک : مطمئن برابر پارسی : دو دل، بد گمان، بدبین، پرگمان

شکاک

شکاکیت

پیشنهاد کاربران

واژه های حرف "ش" - پیشنهاد کاربران