عدی یعدو

<hr> مترادف عدیده : بسیار، زیاد، عدید، فراوان، کثیر، متعدد، وافر <hr> متضاد عدیده : قلیل <hr> برابر پارسی : پرشمار

مترادف عدیده : بسیار، زیاد، عدید، فراوان، کثیر، متعدد، وافر متضاد عدیده : قلیل برابر پارسی : پرشمار

عدیده

عدیده ای

<hr> مترادف عدیل : جفت، قرین، لنگه، مانند، مثل، نظیر، همتا

مترادف عدیل : جفت، قرین، لنگه، مانند، مثل، نظیر، همتا

عدیل

عدیله

عدیم المثال

عدیم المثل

عذا

<hr> مترادف عذاب : آزار، اذیت، تعب، رنج، زجر، زحمت، ستوهی، سختی، شدت، شکنجه، صدمه، عقوبت، عنا، محنت، وبال <hr> برابر پارسی : آزار، رنج، شکنجه

مترادف عذاب : آزار، اذیت، تعب، رنج، زجر، زحمت، ستوهی، سختی، شدت، شکنجه، صدمه، عقوبت، عنا، محنت، وبال برابر پارسی : آزار، رنج، شکنجه

عذاب

<hr> برابر پارسی : رنج جانگاه، آزار دردناک، شکنجه ی سخت

برابر پارسی : رنج جانگاه، آزار دردناک، شکنجه ی سخت

عذاب الیم

عذاب اور

عذاب بردن

عذاب دادن

عذاب مهین

عذاب وجدان

عذاب کردن

عذاب کشیدن

<hr> مترادف عذار : چهر، چهره، رخ، رخسار، روی، سیما، عارض، گونه، وجه

مترادف عذار : چهر، چهره، رخ، رخسار، روی، سیما، عارض، گونه، وجه

عذار

عذار برافروختن

عذب

عذبم

عذبه زبان

<hr> مترادف عذر : پوزش، معذرت، بهانه، تعلل، دستاویز، مستمسک، حیض، قاعدگی <hr> برابر پارسی : پوزش، بهانه، دست آویز

مترادف عذر : پوزش، معذرت، بهانه، تعلل، دستاویز، مستمسک، حیض، قاعدگی برابر پارسی : پوزش، بهانه، دست آویز

عذر

عذر بیجا

عذر فراخ

عذر موجه

عذر ناموجه

عذر کسی را خواستن

<hr> مترادف عذرا : باکره، بتول، بکر، دختر، دوشیزه <hr> متضاد عذرا : زن

مترادف عذرا : باکره، بتول، بکر، دختر، دوشیزه متضاد عذرا : زن

عذرا

عذرخواهانه

<hr> مترادف عذرخواهی : اعتذار، پوزش، پوزش خواهی، پوزش طلبی، معذرت خواهی <hr> برابر پارسی : پوزش خواستن

مترادف عذرخواهی : اعتذار، پوزش، پوزش خواهی، پوزش طلبی، معذرت خواهی برابر پارسی : پوزش خواستن

عذرخواهی

عذری

عذوب

<hr> مترادف عذوبت : حلاوت، شیرینی، گوارایی، خوش گواری

مترادف عذوبت : حلاوت، شیرینی، گوارایی، خوش گواری

عذوبت

عر

عر زدن

عر و تیز

<hr> برابر پارسی : ارابه، گردونه

برابر پارسی : ارابه، گردونه

عرابه

عرابی

<hr> برابر پارسی : اراک

عراق

عراق عجم

عراق عرب

عراقی بدنام

عرایض

<hr> مترادف عرب : اعرابی، بدوی، تازی <hr> متضاد عرب : عجم <hr> برابر پارسی : تازی، تازیک

مترادف عرب : اعرابی، بدوی، تازی متضاد عرب : عجم برابر پارسی : تازی، تازیک

واژه های حرف "ع" - پیشنهاد کاربران