عرب خمسه

عرب کردن

عرب کمری

عرب یارمحمدی

<hr> مترادف عربده : جیغ وداد، داد، فریاد، فغان، گلیل، نعره، بدمستی، بدخویی، تندخویی <hr> برابر پارسی : فریاد، داد، جیغ، فغان

مترادف عربده : جیغ وداد، داد، فریاد، فغان، گلیل، نعره، بدمستی، بدخویی، تندخویی برابر پارسی : فریاد، داد، جیغ، فغان

عربده

عربستان صعودی

عربها

عربون

عربونه

<hr> برابر پارسی : زبان تازیان، زبان تازی، تازی

برابر پارسی : زبان تازیان، زبان تازی، تازی

عربی

عربی ادبیات

عربی به فارسی

عربی خوزستانی

عربی زبان قران کم

عربی عمانی

عربی مصری

عربیا

عربیزه

عربینیدن

عردان

عرز

عرزش

<hr> مترادف عرس : عروسی، مزاوجت، نکاح <hr> متضاد عرس : طلاق

مترادف عرس : عروسی، مزاوجت، نکاح متضاد عرس : طلاق

عرس

عرس روز عرس شب عرس عرس مولانا

عرس مراسم

عرس ولائم

عرسین

<hr> مترادف عرش : اریکه، اورنگ، تخت، مسند، آسمان، سپهر، سایبان، سقف، پایه، رکن <hr> متضاد عرش : فرش <hr> برابر پارسی : اورنگ، اریکه، تخت، پهنه

مترادف عرش : اریکه، اورنگ، تخت، مسند، آسمان، سپهر، سایبان، سقف، پایه، رکن متضاد عرش : فرش برابر پارسی : اورنگ، اریکه، تخت، پهنه

عرش

عرش الهی

عرش را سیر کردن

عرش سبائی

عرش سراسیمه

عرشا

عرشان

<hr> مترادف عرشه : بالا، فراز، رو، سقف <hr> برابر پارسی : فراز کشتی

مترادف عرشه : بالا، فراز، رو، سقف برابر پارسی : فراز کشتی

عرشه

عرشه باز

عرشه پرچم

عرشه کشتی

عرشه کوچک

عرشه کوچک فوقانی کشتی

عرشی

عرشیا

عرشیان

<hr> مترادف عرصه : پهنه، جولانگاه، رزمگاه، زمینه، ساحت، صحنه، فضا، گستره، مصاف، میدان، حیاط، بیابان، صحرا <hr> برابر پارسی : پهنه، میان سرای، میدان

مترادف عرصه : پهنه، جولانگاه، رزمگاه، زمینه، ساحت، صحنه، فضا، گستره، مصاف، میدان، حیاط، بیابان، صحرا برابر پارسی : پهنه، میان سرای، میدان

واژه های حرف "ع" - پیشنهاد کاربران