غول خوشمزه

غول رودس

غول زت

غول سرخ

غول فولادی

غول ماهی

غولان

<hr> مترادف غوک : قورباغه، وزغ

مترادف غوک : قورباغه، وزغ

غوک

غوی

غپلی غپو

غچ

غچبول

غچی

غژدی

غژگاو

غیا

<hr> مترادف غیابی : درغیاب، غیاباً <hr> متضاد غیابی : حضوری

مترادف غیابی : درغیاب، غیاباً متضاد غیابی : حضوری

غیابی

غیاث

غیاث اباد

غیاث الدین

غیاث اللغات

غیاثوند

غیاثی

غیار

غیاری

غیاس

<hr> مترادف غیب : پنهان، پنهان شدگی، پوشیده، راز، سر، مخفی، مستور، ناپدید، نادیده، نامرئی، نهان، نهان شدگی <hr> متضاد غیب : فاش <hr> برابر پارسی : نهان، پنهان، ناپدید، ناپیدا

مترادف غیب : پنهان، پنهان شدگی، پوشیده، راز، سر، مخفی، مستور، ناپدید، نادیده، نامرئی، نهان، نهان شدگی متضاد غیب : فاش برابر پارسی : نهان، پنهان، ناپدید، ناپیدا

غیب

غیب دان

غیب نگار

غیب کردن

<hr> مترادف غیب گو : پیشگو، رمال، طالع بین، غیبدان، فالگو، فال گیر، کاهن <hr> برابر پارسی : پیشگو

مترادف غیب گو : پیشگو، رمال، طالع بین، غیبدان، فالگو، فال گیر، کاهن برابر پارسی : پیشگو

غیب گو

<hr> مترادف غیبت : دوری، فقدان، اختفا، افترا، بدگویی، زشتیاد، مذمت <hr> متضاد غیبت : حضور <hr> برابر پارسی : بدگویی، پنهان، دش یاد، ناپدید، ناپیدا، ناپیدایی

مترادف غیبت : دوری، فقدان، اختفا، افترا، بدگویی، زشتیاد، مذمت متضاد غیبت : حضور برابر پارسی : بدگویی، پنهان، دش یاد، ناپدید، ناپیدا، ناپیدایی

غیبت

غیبت زدن

غیبت شیخ طوسی

غیبت نعمانی

غیبت و مهدویت

غیبت و مهدویت در تشیع امامیه

غیبت کردن

غیبت کردن از

غیث

<hr> مترادف غیر : جز، سوا، مگر، دیگر، سایر، اجنبی، بیگانه، غریبه، ناآشنا، دگرگون، دیگرگون، متفاوت، مختلف، نامشابه <hr> متضاد غیر : آشنا، خودی <hr> برابر پارسی : جز، جدا از، مگر، دیگر، دیگری، نا

مترادف غیر : جز، سوا، مگر، دیگر، سایر، اجنبی، بیگانه، غریبه، ناآشنا، دگرگون، دیگرگون، متفاوت، مختلف، نامشابه متضاد غیر : آشنا، خودی برابر پارسی : جز، جدا از، مگر، دیگر، دیگری، نا

غیر

غیر اختیاری

<hr> برابر پارسی : ناخواسته

غیر ارادی

غیر ارگانیک

<hr> مترادف غیر از : به جز، سوا <hr> برابر پارسی : به جز، جزاین

مترادف غیر از : به جز، سوا برابر پارسی : به جز، جزاین

واژه های حرف "غ" - پیشنهاد کاربران