غیر قابل اندازه گیری

<hr> برابر پارسی : ناهمایند

غیر قابل انطباق

<hr> برابر پارسی : نرمش ناپذیر

برابر پارسی : نرمش ناپذیر

غیر قابل انعطاف

<hr> برابر پارسی : رد نکردنی

برابر پارسی : رد نکردنی

غیر قابل انکار

غیر قابل بازگشت

غیر قابل بحث

<hr> برابر پارسی : برنتافتنی | توانفرسا، جانکاه

برابر پارسی : برنتافتنی | توانفرسا، جانکاه

غیر قابل تحمل

غیر قابل تشخیص

غیر قابل تطبیق

غیر قابل تفکیک

غیر قابل تنظیم

غیر قابل توصیف

<hr> برابر پارسی : دست نیافتنی

برابر پارسی : دست نیافتنی

غیر قابل دسترس

<hr> برابر پارسی : نادیدنی

غیر قابل رویت

غیر قابل شماردن

غیر قابل عبور

<hr> برابر پارسی : ناپذیرفتنی، باورنکردنی، نشدنی، نپذیرفتنی

برابر پارسی : ناپذیرفتنی، باورنکردنی، نشدنی، نپذیرفتنی

غیر قابل قبول

غیر قابل ماموس

<hr> برابر پارسی : نَشت ناپذیر

برابر پارسی : نَشت ناپذیر

غیر قابل نفوذ

<hr> برابر پارسی : ناگرفتنی

غیر قابل وصول

غیر قابل چاپ

<hr> مترادف غیر قانونی : حرام، غیرمجاز، نامشروع <hr> متضاد غیر قانونی : مشروع <hr> برابر پارسی : بی دادی، ناروا | نارستکی

مترادف غیر قانونی : حرام، غیرمجاز، نامشروع متضاد غیر قانونی : مشروع برابر پارسی : بی دادی، ناروا | نارستکی

غیر قانونی

غیر ما وضع له

<hr> برابر پارسی : ناهمگون

غیر متجانس

غیر متخاصم

<hr> مترادف غیر مترقبه : تصادفاً، غیرمنتظر، غیرمنتظره، ناگهانی <hr> متضاد غیر مترقبه : مترقبه <hr> برابر پارسی : ناگهان، ناآگاهانه

مترادف غیر مترقبه : تصادفاً، غیرمنتظر، غیرمنتظره، ناگهانی متضاد غیر مترقبه : مترقبه برابر پارسی : ناگهان، ناآگاهانه

غیر مترقبه

غیر متعارف

غیر متمایز

غیر متمرکز

<hr> مترادف غیر مجاز : قاچاق، قدغن، ممنوع، غیرقانونی، بی اجازه، ناماذون <hr> متضاد غیر مجاز : ماذون، مجاز <hr> برابر پارسی : نا روا | بی پروانه، ناروا

مترادف غیر مجاز : قاچاق، قدغن، ممنوع، غیرقانونی، بی اجازه، ناماذون متضاد غیر مجاز : ماذون، مجاز برابر پارسی : نا روا | بی پروانه، ناروا

واژه های حرف "غ" - پیشنهاد کاربران