پیشنهاد کاربران

لها

لهام شدن

<hr> مترادف لهب : زبانه، شرار، شرر، شعله، لهیب

مترادف لهب : زبانه، شرار، شرر، شعله، لهیب

لهب

لهب براوردن

لهب ولعب

لهبات غضب

لهبری

<hr> مترادف لهجه : گویش، زبان، لسان، گفتار <hr> برابر پارسی : گویش، سرزبان

مترادف لهجه : گویش، زبان، لسان، گفتار برابر پارسی : گویش، سرزبان

لهجه

لهجه اصفهانی

لهجه المعانی

لهجه سبزواری

لهجه شاهرودی

لهجه شیرازی

لهجه قمی

لهجه مشهدی

لهجه نیشابوری

لهجه کازرونی

لهجه کاشانی

<hr> برابر پارسی : از این رو

لهذا

لهر

لهراسب

لهراسبی

لهراسپ

لهسایی lahsaei

لهستان

<hr> مترادف لهف : افسوس، انفعال، تاسف، حسرت، ندامت

مترادف لهف : افسوس، انفعال، تاسف، حسرت، ندامت

لهف

لهلوردهیدن

لهمیدن

لهن

لهنگا چولی

<hr> مترادف لهو : بازی، خوشی، سرگرمی، آرمش، جماع، عیاشی، عیش، عیش ونوش، ملاهی

مترادف لهو : بازی، خوشی، سرگرمی، آرمش، جماع، عیاشی، عیش، عیش ونوش، ملاهی

لهو

لهو لهب

<hr> مترادف لهو و لعب : تفریح، خوشگذرانی، خوشی، عیاشی، هوسرانی <hr> برابر پارسی : زنبارگی، خوشکامگی، بدکاری، بازی | هرزگی، زنبارگی، بدکاری

مترادف لهو و لعب : تفریح، خوشگذرانی، خوشی، عیاشی، هوسرانی برابر پارسی : زنبارگی، خوشکامگی، بدکاری، بازی | هرزگی، زنبارگی، بدکاری

لهو و لعب

لهوف

لهون

لهپر

<hr> مترادف لهیب : زبانه، شراره، شرار، شرر، شعله، لهب

مترادف لهیب : زبانه، شراره، شرار، شرر، شعله، لهب

لهیب

<hr> مترادف لو : افشا، رسوا، فاش، شفه، لب، لوچه، بلندی، پشته، تپه، رش، زرداب، صفرا

مترادف لو : افشا، رسوا، فاش، شفه، لب، لوچه، بلندی، پشته، تپه، رش، زرداب، صفرا

واژه های حرف "ل" - پیشنهاد کاربران