نعثل

نعجه

<hr> مترادف نعره : بانگ، خروش، زوزه، غریو، فریاد <hr> برابر پارسی : فریاد، غریو، ویله

مترادف نعره : بانگ، خروش، زوزه، غریو، فریاد برابر پارسی : فریاد، غریو، ویله

نعره

نعره توفنده

نعره زدن

نعرهیدن

<hr> مترادف نعش : جسد، کالبد، لاش، لاشه، تابوت <hr> برابر پارسی : لاشه، مردار، مرده، کالبد

مترادف نعش : جسد، کالبد، لاش، لاشه، تابوت برابر پارسی : لاشه، مردار، مرده، کالبد

نعش

نعشه

<hr> برابر پارسی : پای افزار

برابر پارسی : پای افزار

نعل

نعل باشگونه زدن

نعل بخون امدن

نعل به نعل

نعل در اتش

نعل در اتش انداختن

نعل در اتش نهادن

نعل درگاه

نعل ساز

نعل کنان

نعل کوب

نعل کوبی

نعلبند

نعلبکی

نعلچگری

نعلچی

نعلچی گر

نعلی کن

<hr> مترادف نعلین : پای افزار، کفش <hr> برابر پارسی : دمپایی

مترادف نعلین : پای افزار، کفش برابر پارسی : دمپایی

نعلین

<hr> مترادف نعم : آری، بله، بلی، لبیک، تنعمات، عطایا، نعمت ها، هدایا <hr> متضاد نعم : لا، نه

مترادف نعم : آری، بله، بلی، لبیک، تنعمات، عطایا، نعمت ها، هدایا متضاد نعم : لا، نه

نعم

نعم العوض

نعمائی

نعمات

نعمان

نعمان بن بشیر

نعماوی

<hr> مترادف نعمت : ثروت، حشم، دارایی، مال ومنال، مال، تنعم، برکت، خیر، وفور، احسان، بخشش، عطا <hr> متضاد نعمت : نقمت <hr> برابر پارسی : نیکی، دسترس، داشته، دارایی، خوبی

مترادف نعمت : ثروت، حشم، دارایی، مال ومنال، مال، تنعم، برکت، خیر، وفور، احسان، بخشش، عطا متضاد نعمت : نقمت برابر پارسی : نیکی، دسترس، داشته، دارایی، خوبی

نعمت

نعمت بی کیف

نعمت خوار

نعمت خیز

نعمت ها

نعمتهای خاموش

نعمه

نعنا

<hr> برابر پارسی : نانوک، گیاه خوشبو، پَذُور

برابر پارسی : نانوک، گیاه خوشبو، پَذُور

نعناع

نعوت

<hr> مترادف نعوظ : شق

نعوظ

نعوظ کردن

نعیب براوردن

<hr> مترادف نعیم : خوشگذرانی، خوشی، شادکامی، ارم، بهشت، پردیس، جنان، جنت، خلد، فردوس

مترادف نعیم : خوشگذرانی، خوشی، شادکامی، ارم، بهشت، پردیس، جنان، جنت، خلد، فردوس

واژه های حرف "ن" - پیشنهاد کاربران