نتیجه گیری کلی

<hr> مترادف نثار : افشان، افشاندن، پاشیدن، اهدا، تقدیم، هدیه، برخی، فدا، قربان، زرافشان، شاباش <hr> برابر پارسی : افشاندن، پاشیدن، پیشکش، ارمغان، شاباش

مترادف نثار : افشان، افشاندن، پاشیدن، اهدا، تقدیم، هدیه، برخی، فدا، قربان، زرافشان، شاباش برابر پارسی : افشاندن، پاشیدن، پیشکش، ارمغان، شاباش

نثار

نثار ساختن

نثار میکنیم

<hr> برابر پارسی : افشاندن، پاشیدن، پیشکش کردن، شاباش کردن

برابر پارسی : افشاندن، پاشیدن، پیشکش کردن، شاباش کردن

نثار کردن

نثاراحمد

نثاروند

نثاری

نثاریدن

<hr> مترادف نثر : نوشته، پراکنده <hr> متضاد نثر : شعر، نظم <hr> برابر پارسی : سخن ناسروده

مترادف نثر : نوشته، پراکنده متضاد نثر : شعر، نظم برابر پارسی : سخن ناسروده

نثر

نثر اللالی

نثر مسجع

نثر موزون

نثر نیمایی

نثر و نظم

نثر کردن

نثراهنگین

<hr> مترادف نجابت : اصالت، پاک منشی، پاک نژادی، شرافت، عصمت، عفاف، عفت، والایی <hr> متضاد نجابت : بی عفتی <hr> برابر پارسی : والاگوهری، وارستگی، آزادگی، آزادمنشی، آزادمردی، نیکنهادی

مترادف نجابت : اصالت، پاک منشی، پاک نژادی، شرافت، عصمت، عفاف، عفت، والایی متضاد نجابت : بی عفتی برابر پارسی : والاگوهری، وارستگی، آزادگی، آزادمنشی، آزادمردی، نیکنهادی

نجابت

نجابت دوخته شده

<hr> مترادف نجات : آزادی، استخلاص، خلاصی، خلاص، رستگاری، رهایی، فراغ، رستن، رهیدن <hr> متضاد نجات : اسارت، درگیری <hr> برابر پارسی : کمک، رهایی، آزادی، رستگاری

مترادف نجات : آزادی، استخلاص، خلاصی، خلاص، رستگاری، رهایی، فراغ، رستن، رهیدن متضاد نجات : اسارت، درگیری برابر پارسی : کمک، رهایی، آزادی، رستگاری

نجات

<hr> برابر پارسی : رهاننده

نجات بخش

نجات داد

<hr> برابر پارسی : جستاندن

نجات دادن

نجات دارین

<hr> مترادف نجات دهنده : منجی، ناجی، نجات بخش

مترادف نجات دهنده : منجی، ناجی، نجات بخش

نجات دهنده

نجات دهندگان

نجات رهایی

نجات یافتن

<hr> برابر پارسی : رها شده

نجات یافته

نجاتاندن

نجاتیدن

<hr> مترادف نجاح : پیروزی، رستگاری، فلاح، حاجت روایی، کامیابی، مرادمندی

مترادف نجاح : پیروزی، رستگاری، فلاح، حاجت روایی، کامیابی، مرادمندی

نجاح

<hr> مترادف نجار : درودگر <hr> برابر پارسی : درود گر، چوبکار، درودگر

مترادف نجار : درودگر برابر پارسی : درود گر، چوبکار، درودگر

نجار

نجارک

<hr> مترادف نجاست : آلودگی، براز، بول، پلیدی، جعل، غایط، فضله، کثافت، گه، مدفوع، نجسی، وژن <hr> متضاد نجاست : طهارت، نظافت <hr> برابر پارسی : پلیدی، ناپاکی، آلودگی

مترادف نجاست : آلودگی، براز، بول، پلیدی، جعل، غایط، فضله، کثافت، گه، مدفوع، نجسی، وژن متضاد نجاست : طهارت، نظافت برابر پارسی : پلیدی، ناپاکی، آلودگی

نجاست

نجاست عرض

نجان دهنده

<hr> مترادف نجبا : اشراف، اعیان، نجیب زادگان

مترادف نجبا : اشراف، اعیان، نجیب زادگان

نجبا

نجباء

نجح

نجحت

نجحوا

<hr> مترادف نجد : پشتواره، تپه، تل، توده، دشت، فلات

مترادف نجد : پشتواره، تپه، تل، توده، دشت، فلات

نجد

نجد ایران

نجزی

نجزی المحسنین

<hr> مترادف نجس : آلوده، آلوده، بی نمازی، پلشت، پلید، چرک، چرکین، رجس، شوخ، غیرطاهر، مردار، ناپاک <hr> متضاد نجس : طاهر <hr> برابر پارسی : پلید، پلشت

مترادف نجس : آلوده، آلوده، بی نمازی، پلشت، پلید، چرک، چرکین، رجس، شوخ، غیرطاهر، مردار، ناپاک متضاد نجس : طاهر برابر پارسی : پلید، پلشت

واژه های حرف "ن" - پیشنهاد کاربران