نقاشی کشیدن

نقاشی کلام

<hr> مترادف نقاط : مناطق، نواحی، امکنه، جاها، مکان ها، نقطه ها <hr> برابر پارسی : میانه ها، دیدگاه ها، خجک

مترادف نقاط : مناطق، نواحی، امکنه، جاها، مکان ها، نقطه ها برابر پارسی : میانه ها، دیدگاه ها، خجک

نقاط

نقاط ضعف

نقاط ضعف و قوت را بر می شمرد

نقاط ضعف چیزی را بر می شمرد

نقاط قوت

نقاط لاگرانژی

<hr> مترادف نقال : حکایتگر، داستانسرا، قصه گو، ناقل <hr> برابر پارسی : افسانه گو، داستان گو، گوسان

مترادف نقال : حکایتگر، داستانسرا، قصه گو، ناقل برابر پارسی : افسانه گو، داستان گو، گوسان

نقال

<hr> برابر پارسی : گونیا

نقاله

<hr> مترادف نقاهت : بیمارخیزی، کسالت، ناخوشی، نقهی <hr> برابر پارسی : بهبودی

مترادف نقاهت : بیمارخیزی، کسالت، ناخوشی، نقهی برابر پارسی : بهبودی

نقاهت

نقاوت جیب

<hr> مترادف نقب : تونل، دالان، دهلیز، راهرو، سوراخ

مترادف نقب : تونل، دالان، دهلیز، راهرو، سوراخ

نقب

نقب زدن

نقبی

نقبیدن

<hr> مترادف نقد : تشخیص، تمییز، ارزش، بها، پول، سرمایه، سکه، نقدینه، زروسیم <hr> متضاد نقد : نسیه <hr> برابر پارسی : بهین گزینی، سَره گزینی، بهای کالا که یکجا پرداخت شود

مترادف نقد : تشخیص، تمییز، ارزش، بها، پول، سرمایه، سکه، نقدینه، زروسیم متضاد نقد : نسیه برابر پارسی : بهین گزینی، سَره گزینی، بهای کالا که یکجا پرداخت شود

نقد

نقد اثار سید علی محمد باب

نقد حال

نقد فمینیستی

نقد فیلم

نقد و بررسی

نقد کردن

نقدشوندگی

نقده

نقدی

نقدیدن

<hr> مترادف نقدینه : پول، تنخواه، زروسیم، سرمایه، نقد، وجه

مترادف نقدینه : پول، تنخواه، زروسیم، سرمایه، نقد، وجه

نقدینه

نقدینگی

<hr> مترادف نقر : کندن، سوراخ کردن، نواختن، کوبش، کوفتن، کنده کاری

مترادف نقر : کندن، سوراخ کردن، نواختن، کوبش، کوفتن، کنده کاری

نقر

نقر کردن

<hr> مترادف نقرس : التهاب مفصل، دردپا

مترادف نقرس : التهاب مفصل، دردپا

نقرس

<hr> مترادف نقره : سیم، فضه، لجین، خالص، ناب، ناسره <hr> برابر پارسی : سیم، سیِم | ( نُقره ) سیم

مترادف نقره : سیم، فضه، لجین، خالص، ناب، ناسره برابر پارسی : سیم، سیِم | ( نُقره ) سیم

نقره

نقره اندود

<hr> برابر پارسی : سیمین

نقره ای

نقره به ان رسیدن

نقره داغ

نقره فام

نقره کوبی

نقز

نقس

نقسا

<hr> مترادف نقش : پرتره، پیکره، ترسیم، تصویر، تمثال، شکل، شمایل، صورت، طرح، عکس، نگار، نگاره، اثر، رد، نشان، رل، کار، وظیفه <hr> برابر پارسی : نخش، نگار، چهره، نِگار

مترادف نقش : پرتره، پیکره، ترسیم، تصویر، تمثال، شکل، شمایل، صورت، طرح، عکس، نگار، نگاره، اثر، رد، نشان، رل، کار، وظیفه برابر پارسی : نخش، نگار، چهره، نِگار

واژه های حرف "ن" - پیشنهاد کاربران