پیشنهاد کاربران

پتک زدن

پتکا

پتکالpetkal

پتکانه

پتکله

پتکین

پتگانه

پتگر

<hr> مترادف پتی : برهنه، عریان، عور، لخت، آشکار، واضح، تهی، خالی <hr> متضاد پتی : پوشیده، مستور

مترادف پتی : برهنه، عریان، عور، لخت، آشکار، واضح، تهی، خالی متضاد پتی : پوشیده، مستور

پتی

پتی یائیش

پتیار

<hr> مترادف پتیاره : اهریمن صفت، دیوخو، دیوسیرت، بدکاره، سلیطه، لکاته، پاردم ساییده، زشت، مهیب، آفت، بلا، مصیبت، دشمنی، ضدیت، عداوت، عناد

مترادف پتیاره : اهریمن صفت، دیوخو، دیوسیرت، بدکاره، سلیطه، لکاته، پاردم ساییده، زشت، مهیب، آفت، بلا، مصیبت، دشمنی، ضدیت، عداوت، عناد

پتیاره

پتیاره پاییز

پتیالین

پتیت

پتیخ

پتیدن

پتیدین

پتینه کاری

پتینگ

پثیک

پج pej

پجش بخ pejesh bekh

پجی

پخ

پخ زنی

پخ پخ

پخ پخت

پخ پخی

<hr> مترادف پخت : آشپزی، طباخی، طبخ

مترادف پخت : آشپزی، طباخی، طبخ

پخت

پخت غذا در معده

پختار

پختار کردن

پختن

پختن بیسکویت

پختن غذا

<hr> مترادف پخته : مطبوخ، آزموده، حاذق، کارآمد، مجرب، مدبر، آماده، تمام، رسا، کامل، رسیده، منضوج <hr> متضاد پخته : خام

مترادف پخته : مطبوخ، آزموده، حاذق، کارآمد، مجرب، مدبر، آماده، تمام، رسا، کامل، رسیده، منضوج متضاد پخته : خام

پخته

پخته شدن

پختو

پختون

<hr> مترادف پختگی : آزمودگی، حذاقت، سنجیدگی، فهمیدگی، کمال، رسایی، نضج، احتیاط، حزم، دوراندیشی <hr> متضاد پختگی : خامی

مترادف پختگی : آزمودگی، حذاقت، سنجیدگی، فهمیدگی، کمال، رسایی، نضج، احتیاط، حزم، دوراندیشی متضاد پختگی : خامی

پختگی

پخر

پخسیده

<hr> مترادف پخش : تقسیم، توزیع، متفرق، منتشر، نشر، پهن، گسترده، پاشیده، پراکنده <hr> متضاد پخش : جمع

مترادف پخش : تقسیم، توزیع، متفرق، منتشر، نشر، پهن، گسترده، پاشیده، پراکنده متضاد پخش : جمع

واژه های حرف "پ" - پیشنهاد کاربران