پیشنهاد کاربران

پرتو تاریکی

پرتو ماه

پرتو مرگبار اتمی

پرتو نور

پرتو هسته ای

پرتو گرایش

<hr> مترادف پرتوافکن : درخشان، ساطع، منیر، نورافشان، نوربخش، نورپاش، نورگستر

مترادف پرتوافکن : درخشان، ساطع، منیر، نورافشان، نوربخش، نورپاش، نورگستر

پرتوافکن

<hr> مترادف پرتوان : پرزور، پرطاقت، توانمند، زورمند، قادر، قدرتمند، قوی، نیرومند، خستگی ناپذیر، نستوه <hr> متضاد پرتوان : ناتوان

مترادف پرتوان : پرزور، پرطاقت، توانمند، زورمند، قادر، قدرتمند، قوی، نیرومند، خستگی ناپذیر، نستوه متضاد پرتوان : ناتوان

پرتوان

پرتودارو

پرتودرمانی

پرتور

پرتوزا

پرتوزایی

پرتوسا

پرتوش

<hr> مترادف پرتوقع : پرتمنا، متوقع، پرمدعا <hr> متضاد پرتوقع : بی توقع، قانع <hr> برابر پارسی : بسیار خواه

مترادف پرتوقع : پرتمنا، متوقع، پرمدعا متضاد پرتوقع : بی توقع، قانع برابر پارسی : بسیار خواه

پرتوقع

پرتوم

پرتونوو

پرتونگاره

پرتونگاری

پرتوهنر

پرتوین

پرتویی

پرتک

پرتکلف

پرتگال

<hr> مترادف پرتگاه : لغزشگاه، مزله، مهلکه، ورطه

مترادف پرتگاه : لغزشگاه، مزله، مهلکه، ورطه

پرتگاه

پرتی

پرتیدن

پرتیکان

پرث و

پرثنها

پرثنگا

پرجمعیت ترین شهر ژاپن پس از توکیو

پرجمعیت ترین شهر کانادا

پرجه

پرجوش

<hr> برابر پارسی : گیرا

پرحادثه

<hr> مترادف پرحرف : بگو، پرچانه، حراف، روده دراز، وراج <hr> متضاد پرحرف : کم حرف <hr> برابر پارسی : پرچانه، پرگفتار، روده دراز

مترادف پرحرف : بگو، پرچانه، حراف، روده دراز، وراج متضاد پرحرف : کم حرف برابر پارسی : پرچانه، پرگفتار، روده دراز

پرحرف

پرحلم

<hr> مترادف پرخاش : تشر، توپ وتشر، درشتی، عتاب، معاتبه، واخواهی، پیکار، جنگ، ستیزه، غزا، کارزار، محاربه، نبرد، نزاع <hr> متضاد پرخاش : نوازش

مترادف پرخاش : تشر، توپ وتشر، درشتی، عتاب، معاتبه، واخواهی، پیکار، جنگ، ستیزه، غزا، کارزار، محاربه، نبرد، نزاع متضاد پرخاش : نوازش

پرخاش

پرخاش جو

پرخاش و درشتی

پرخاش کردن

پرخاشخر

<hr> مترادف پرخاشگر : پرخاشجو، ستیزه جو، ستیزه طلب، عربده جو، غوغاگر، غوغایی، فتنه جو، ملامت گر، هنگامه طلب <hr> متضاد پرخاشگر : نوازشگر

مترادف پرخاشگر : پرخاشجو، ستیزه جو، ستیزه طلب، عربده جو، غوغاگر، غوغایی، فتنه جو، ملامت گر، هنگامه طلب متضاد پرخاشگر : نوازشگر

واژه های حرف "پ" - پیشنهاد کاربران