پرزیدنت

پرزین

پرزیوند

<hr> برابر پارسی : خورا

پرس

پرس بایکوزیس

پرس غذا

پرس و جو

پرس و جو شدن

<hr> مترادف پرسا : پرسان، پرسشگر، پرسنده، جویا، متفحص

مترادف پرسا : پرسان، پرسشگر، پرسنده، جویا، متفحص

پرسا

پرساز

پرسان

پرساپوشنی

پرساک

پرست

پرستا

<hr> مترادف پرستار : تیماردار، خادم، خادمه، خدمتکار، کنیز، ربیبه

مترادف پرستار : تیماردار، خادم، خادمه، خدمتکار، کنیز، ربیبه

پرستار

پرستار امر

پرستار کودک

پرستاران

پرستاره

<hr> مترادف پرستاری : توجه، تیمار، حضانت، خدمت، مراقبت، نگهداری

مترادف پرستاری : توجه، تیمار، حضانت، خدمت، مراقبت، نگهداری

پرستاری

پرستاری از بیمار

پرستاری بیمار

<hr> مترادف پرستش : ستایش، طاعت، عبادت، عبودیت، نیایش

مترادف پرستش : ستایش، طاعت، عبادت، عبودیت، نیایش

پرستش

پرستش بیش از یک خدا

پرستش خدا

پرستش سو

پرستشگاه ناهید

پرستشگاه یهود

پرستنده

پرسته

<hr> مترادف پرستو : ابابیل، پرستوک، چلچله، خطاف

مترادف پرستو : ابابیل، پرستوک، چلچله، خطاف

پرستو

پرستوها

<hr> مترادف پرستوک : پرستو، چلچله، خطاف

مترادف پرستوک : پرستو، چلچله، خطاف

پرستوک

پرستوی دریایی

پرستگی

پرستیدن

پرستیدنی جاهل

پرستیدنی در جاهلیت

پرستیدنی دوره جاهلیت

<hr> مترادف پرستیژ : اعتبار، تشخص، حیثیت، شخصیت، نفوذ

مترادف پرستیژ : اعتبار، تشخص، حیثیت، شخصیت، نفوذ

واژه های حرف "پ" - پیشنهاد کاربران