چهارمین کشور پهناور جهان

<hr> مترادف چهارنعل : یورتمه | یورتمه <hr> برابر پارسی : چهارگامه، چارگامه

مترادف چهارنعل : یورتمه | یورتمه برابر پارسی : چهارگامه، چارگامه

چهارنعل

<hr> مترادف چهارپا : چاروا، دابه، ستور، نعم

مترادف چهارپا : چاروا، دابه، ستور، نعم

چهارپا

<hr> مترادف چهارپایان : انعام، دواب، ستوران، مواشی

مترادف چهارپایان : انعام، دواب، ستوران، مواشی

چهارپایان

<hr> مترادف چهارچوب : چارچوب، قاب، کادر

مترادف چهارچوب : چارچوب، قاب، کادر

چهارچوب

چهارچوب زیرین خودرو

چهارچوب عکس

چهارگانه

چهارگانه پیراسته

چهارگوش

چهارگوش منظم هندسی

<hr> مترادف چهر : چهره، رخسار، رخ، رو، سیما، صورت، وجه، اصل، نژاد، شخصیت

مترادف چهر : چهره، رخسار، رخ، رو، سیما، صورت، وجه، اصل، نژاد، شخصیت

چهر

چهر نمودن

چهراباد

چهراذین

چهراز

چهرازی

چهراندن

چهرزاد

چهرقان

<hr> مترادف چهره : رخ، رخساره، رخسار، روی، سیما، صورت، عارض، عذار، قیافه، گونه، لقا، وجه، وجهه، شخصیت، سطح، رویه، نما، شکل

مترادف چهره : رخ، رخساره، رخسار، روی، سیما، صورت، عارض، عذار، قیافه، گونه، لقا، وجه، وجهه، شخصیت، سطح، رویه، نما، شکل

چهره

چهره اول

چهره اول افرینش

چهره جهان

چهره دوم افرینش

چهره را زیباتر می کند

چهره رسمی به خود گرفتن

چهره سوم افرینش

چهره ششم افرینش

چهره عملی

چهره عملی به خود گرفتن

چهره قان

چهره نما

چهره های مشهور یزد

چهره و رخ

چهره و رخسار

چهره و رخساره

چهره و قیافه

چهره پرازی

<hr> مترادف چهره پرداز : تصویرگر، چهره نگار، رسام، صورتگر، نقاش، نقشبند، نگارگر، مصور

مترادف چهره پرداز : تصویرگر، چهره نگار، رسام، صورتگر، نقاش، نقشبند، نگارگر، مصور

چهره پرداز

<hr> مترادف چهره پردازی : نقاشی، صورتگری، صورت سازی، چهره سازی، نگارگری، طراحی، چهره نگاری، وصف، توصیف

مترادف چهره پردازی : نقاشی، صورتگری، صورت سازی، چهره سازی، نگارگری، طراحی، چهره نگاری، وصف، توصیف

واژه های حرف "چ" - پیشنهاد کاربران