پیشنهاد کاربران

کار کوچک

کار گاه جبر و قدر

کار گذار

کار گرم

کار گروهی

کار گوش

کار یکدنده

<hr> مترادف کارا : ( کارآ ) فعال، کارآمد، کاردان، کاری، موثر

مترادف کارا : ( کارآ ) فعال، کارآمد، کاردان، کاری، موثر

کارا

کارا نرم افزار

کارابینر

کاراته

کارازا

کارازل

<hr> مترادف کارازموده : ( کارآزموده ) باتجربه، حاذق، خبره، قابل، کارآمد، کاردان، کارکشته، مجرب <hr> متضاد کارازموده : ( کارآزموده ) بی تجربه، تازه کار

مترادف کارازموده : ( کارآزموده ) باتجربه، حاذق، خبره، قابل، کارآمد، کاردان، کارکشته، مجرب متضاد کارازموده : ( کارآزموده ) بی تجربه، تازه کار

کارازموده

کارازموده و باتجربه

کاراست

کاراسو

کاراسپ

کاراسین

کارافرین درون سازمانی

کارافرینانه

کارافرینی

کارافه

کارال

کارالی

<hr> مترادف کارامد : ( کارآمد ) باتدبیر، حاذق، خبره، فعال، کارآ، کارآزموده، کارآمد، کاردان، کارکشته، کاری، ماهر <hr> متضاد کارامد : ( کارآمد ) بی تدبیر، بی فکر

مترادف کارامد : ( کارآمد ) باتدبیر، حاذق، خبره، فعال، کارآ، کارآزموده، کارآمد، کاردان، کارکشته، کاری، ماهر متضاد کارامد : ( کارآمد ) بی تدبیر، بی فکر

کارامد

کارامدی

کارامدی افراد

کارامل

<hr> مترادف کاراموز : ( کارآموز ) تازه کار، شاگرد، کارورز، مبتدی

مترادف کاراموز : ( کارآموز ) تازه کار، شاگرد، کارورز، مبتدی

کاراموز

کاراموز وکالت

کاراموز پزشکی

کاراندام شناسی فیزیولوژی

کارانه

کاراورد

کاراکایا

<hr> برابر پارسی : نویسه

کاراکتر

کاراکو

کاراکیت

<hr> مترادف کاراگاه : ( کارآگاه ) بازرس، جاسوس، مفتش، منهی، باخبر، مطلع

مترادف کاراگاه : ( کارآگاه ) بازرس، جاسوس، مفتش، منهی، باخبر، مطلع

کاراگاه

کاراگاه به دنبال ان است

کاراگاه تخیلی و داستانی

کاراگاه زامبی

کارای

کارایند

<hr> مترادف کارایی : ( کارآیی ) آزمودگی، توان، شایستگی، کاردانی، لیاقت

مترادف کارایی : ( کارآیی ) آزمودگی، توان، شایستگی، کاردانی، لیاقت

واژه های حرف "ک" - پیشنهاد کاربران