پیشنهاد کاربران

aban

abanazar

abandment

<hr> ترک، واگذارى بازرگانى : اعراض

ترک، واگذارى بازرگانى : اعراض

abandoment

<hr> معنی : واگذاری، بیخیالی، رها سازی، رها کردن، تسلیم شدن، ترک گفتن، واگذار کردن، تبعید کردن، دل کندن <hr> معانی دیگر : دست کشیدن، متوقف کردن، ول کردن، صرفنظر کردن، قال گذاشتن، ترک کردن، خود را تسلیم کردن، اشتیاق، شور و شعف، رهایی، بی بند و باری، ترک گقتن

معنی : واگذاری، بیخیالی، رها سازی، رها کردن، تسلیم شدن، ترک گفتن، واگذار کردن، تبعید کردن، دل کندن معانی دیگر : دست کشیدن، متوقف کردن، ول کردن، صرفنظر کردن، قال گذاشتن، ترک کردن، خود را تسلیم کردن، اشتیاق، شور و شعف، رهایی، بی بند و باری، ترک گقتن

abandon

abandon all hopes

abandon hope

abandon oneself to

abandon ship

abandon your ideas

abandone

<hr> معنی : متروکه، متروک <hr> معانی دیگر : ترک شده، رها شده، ول شده، هرزه، دارای فساد اخلاقی، واگذارده، مهجور، فاسد، تسلیم هوی وهوس شده

معنی : متروکه، متروک معانی دیگر : ترک شده، رها شده، ول شده، هرزه، دارای فساد اخلاقی، واگذارده، مهجور، فاسد، تسلیم هوی وهوس شده

abandoned

abandoned building

abandoned child

abandoned place

abandoned property law

abandoned rift

abandoned territory

<hr> واگذارنده، ترک کننده

abandoner

abandoning

<hr> معنی : واگذاری، رها سازی، ترک، متارکه <hr> معانی دیگر : دل کندن

معنی : واگذاری، رها سازی، ترک، متارکه معانی دیگر : دل کندن

abandonment

abandonment of sovereignty

abandonment reaction

abandons

abandonware

abandırmak

abanmak

abanoz

abanoz rengı

abanı

abara

abarofsoap

abartmak

abartı

abas

<hr> معنی : پست کردن، تحقیر نمودن، خفیف کردن، کم ارزش کردن <hr> معانی دیگر : خوار و خفیف کردن، کوچک کردن، فروافکندن، تحقیر کردن، رو به پایین شدن، (به زیر) خمیدن

معنی : پست کردن، تحقیر نمودن، خفیف کردن، کم ارزش کردن معانی دیگر : خوار و خفیف کردن، کوچک کردن، فروافکندن، تحقیر کردن، رو به پایین شدن، (به زیر) خمیدن

abase

abase oneself

<hr> معنی : خفت، خواری <hr> معانی دیگر : پستی، تحقیر

معنی : خفت، خواری معانی دیگر : پستی، تحقیر

abasement

<hr> معنی : دست پاچه کردن، شرمنده کردن، دست پاچه نمودن، خجالت دادن <hr> معانی دیگر : شرمسار کردن، خجل کردن

معنی : دست پاچه کردن، شرمنده کردن، دست پاچه نمودن، خجالت دادن معانی دیگر : شرمسار کردن، خجل کردن

abash

<hr> (verb - transitive) شرمنده کردن، خجالت دادن، دست پاچه نمودن

(verb - transitive) شرمنده کردن، خجالت دادن، دست پاچه نمودن

abashed

<hr> معنی : عدم همکاری عضلات محرکه <hr> معانی دیگر : ]طب [ عدم همکاری عضلات محرکه

معنی : عدم همکاری عضلات محرکه معانی دیگر : ]طب [ عدم همکاری عضلات محرکه

abasia

abasia astasia

abasia atactica

abasic

abasyn

<hr> معنی : پرتو افکندن چراغ، پنجره هوا <hr> معانی دیگر : پرتوافکن چراه، سایبان

معنی : پرتو افکندن چراغ، پنجره هوا معانی دیگر : پرتوافکن چراه، سایبان

abat jour

<hr> معنی : کم شدن، خرد شدن، تخفیف دادن، خرد کردن، کاستن، رفع نمودن، اب گرفتن از، بزور تصرف کردن، خرد ساختن، فرو نشستن <hr> معانی دیگر : فروکش کردن، کم کردن یا شدن، کاهش یافتن، (حقوق) خاتمه دادن، اب گرفتن از فلز، خیساندن چرم، غصب یاتصرف عدوانی، تنزل

معنی : کم شدن، خرد شدن، تخفیف دادن، خرد کردن، کاستن، رفع نمودن، اب گرفتن از، بزور تصرف کردن، خرد ساختن، فرو نشستن معانی دیگر : فروکش کردن، کم کردن یا شدن، کاهش یافتن، (حقوق) خاتمه دادن، اب گرفتن از فلز، خیساندن چرم، غصب یاتصرف عدوانی، تنزل

واژه های حرف "a" - پیشنهاد کاربران