ecosocial

<hr> (زیست بوم شناسی - زیست شناسی) بوم گونه

(زیست بوم شناسی - زیست شناسی) بوم گونه

ecospecies

<hr> (زیست شناسی) بوم سپهر، اکوسفر (biosphere هم می گویند)

(زیست شناسی) بوم سپهر، اکوسفر (biosphere هم می گویند)

ecosphere

<hr> (زیست بوم شناسی - زیست شناسی) اکوسیستم، بوم سازگان (همزیستی و وابستگی جانوران و گیاهان و ترکیزه های یک ناحیه و رابطه ی آنها با عوامل شیمیایی و غیره)، بخشی از جامعه و بوم که تشکیل یک واحد فاعله درطبیعت بدهد

(زیست بوم شناسی - زیست شناسی) اکوسیستم، بوم سازگان (همزیستی و وابستگی جانوران و گیاهان و ترکیزه های یک ناحیه و رابطه ی آنها با عوامل شیمیایی و غیره)، بخشی از جامعه و بوم که تشکیل یک واحد فاعله درطبیعت بدهد

ecosystem

ecosystem collapse

ecosystem diversity

ecosystem functioning

ecosystem health

ecosystem indicator

ecosystem management

ecosystem orchestrator

ecosystems

ecotax

ecoterrorism

ecotheology

ecotherapy

<hr> (زیست شناسی) بوم کشینه (حد فاصل بین دو بوم سازگان که حاوی موجودات هر دو بوم سازگان بوده و ضمنا دارای جانوران و گیاهان ویژه ی خود نیز می باشد)، زیست شناسى : کناربوم

(زیست شناسی) بوم کشینه (حد فاصل بین دو بوم سازگان که حاوی موجودات هر دو بوم سازگان بوده و ضمنا دارای جانوران و گیاهان ویژه ی خود نیز می باشد)، زیست شناسى : کناربوم

ecotone

<hr> مواد بیجان بوم زیست شناسى : نازیو بوم

مواد بیجان بوم زیست شناسى : نازیو بوم

ecotope

ecotour

ecotourism

ecotoxicity

ecotoxicology

<hr> (زیست شناسی) بوم مونه (نژاد یا گروهی جاندار یا گیاه که دارای ویژگی های سازگار با محیط هستند)، بخش فرعی از نوع مستقل جانور یا گیاه که افراد ان باهم اختلاط و امتزاج نموده و بخش واحد فرعی تشکیل میدهند

(زیست شناسی) بوم مونه (نژاد یا گروهی جاندار یا گیاه که دارای ویژگی های سازگار با محیط هستند)، بخش فرعی از نوع مستقل جانور یا گیاه که افراد ان باهم اختلاط و امتزاج نموده و بخش واحد فرعی تشکیل میدهند

ecotype

ecozone

ecpect

ecquire

ecstasies

<hr> معنی : الهام، خلسه، وجد، حظ یا خوشی زیاد <hr> معانی دیگر : از خود بی خودی، بی خویشی، خود فراموشی، شوریدگی، جذبه، شعف، تب و تاب، شور و هیجان، سرمستی

معنی : الهام، خلسه، وجد، حظ یا خوشی زیاد معانی دیگر : از خود بی خودی، بی خویشی، خود فراموشی، شوریدگی، جذبه، شعف، تب و تاب، شور و هیجان، سرمستی

ecstasy

ecstasy of longing

<hr> معنی : نشئه شده، نشئه ای، بوجد امده، جذبهای <hr> معانی دیگر : وابسته به خلسه (از خود بی خودی)، بی خویشانه، از خود فراموشی، خلسه ای، در خلسه، از خود بی خود، شوریده، سرمست، سرخوش، خلسه انگیز، بی خویش ساز، بی خویشگر، خلسه آمیز، وجدانگیز

معنی : نشئه شده، نشئه ای، بوجد امده، جذبهای معانی دیگر : وابسته به خلسه (از خود بی خودی)، بی خویشانه، از خود فراموشی، خلسه ای، در خلسه، از خود بی خود، شوریده، سرمست، سرخوش، خلسه انگیز، بی خویش ساز، بی خویشگر، خلسه آمیز، وجدانگیز

ecstatic

ecstatic poetry

ecstatically

ectal

ectasia

ecto py

ectodermal

ectodermic

ectodomain

<hr> آدم برون دیس (رجوع شود به: ectomorphic)

آدم برون دیس (رجوع شود به: ectomorphic)

ectomorph

<hr> ectomy_ پیشوند: - برداری، - بری، قطع [appendectomy]

ectomy_ پیشوند: - برداری، - بری، قطع [appendectomy]

ectomy

ectomycorrhizae

ectopic

ectopic eruption

<hr> (پزشکی) آبستنی برون زهدانی، آبستنی خارج رحمی، آبستنی نابجا

(پزشکی) آبستنی برون زهدانی، آبستنی خارج رحمی، آبستنی نابجا

ectopic pregnancy

ectopic rhythm

<hr> معنی : برون مایه <hr> معانی دیگر : برون دشته (لایه ی برونی دشته یاخته یا سیتوپلاسم) (در برابر درون دشته = endoplasm)، طبقه خارجی سیتوپلاسم که بدون دانه و نسبتا سفت است

معنی : برون مایه معانی دیگر : برون دشته (لایه ی برونی دشته یاخته یا سیتوپلاسم) (در برابر درون دشته = endoplasm)، طبقه خارجی سیتوپلاسم که بدون دانه و نسبتا سفت است

واژه های حرف "e" - پیشنهاد کاربران