lack of skill

lack of sleep

lack of spirits

lack of stops

lack of time

lack of understanding

lack of university degree

lack research support

lack thereof

lackadisical

lacke

<hr> معنی : فراش، پادو، نوکر، نوکری کردن، چاکری کردن <hr> معانی دیگر : چاکر، چاپلوس، نوکر (به ویژه اگر اونیفورم به تن داشته باشد)، lacquey پادو

معنی : فراش، پادو، نوکر، نوکری کردن، چاکری کردن معانی دیگر : چاکر، چاپلوس، نوکر (به ویژه اگر اونیفورم به تن داشته باشد)، lacquey پادو

lackey

lacking

lacking freshness

<hr> معنی : تاریک، بی نور، بدون زرق و برق، تار و بی برق <hr> معانی دیگر : کم نور، کدر، گرفته، ملالت انگیز، خسته کننده (lacklustre هم می نویسند)

معنی : تاریک، بی نور، بدون زرق و برق، تار و بی برق معانی دیگر : کم نور، کدر، گرفته، ملالت انگیز، خسته کننده (lacklustre هم می نویسند)

lackluster

lacklustre

lacks

lacnunga

<hr> معنی : مختصر، کوتاه، موجز، کم حرف، مختصر گو <hr> معانی دیگر : موجز (و کمی مبهم)

معنی : مختصر، کوتاه، موجز، کم حرف، مختصر گو معانی دیگر : موجز (و کمی مبهم)

laconic

laconical

laconically

lacoste

<hr> معنی : لاک الکل، رنگ لاکی، لاک الکل زدن <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی)، لاک و الکل، جلا (lacquer enamel هم می گویند)، لاک چینی (انگم که از برخی درختان بومی چین و ژاپن به دست می آید به ویژه از درختی به نام taxicondendron verniciflua از خانواده ی cashew که برای جلا دادن به چوب به کار می رود)، شی چوبی لاک و الکل دار، اسباب چوبی و جلادار، لاک (lacquerwork و lacquerware هم می گویند)، لاک والکل زدن

معنی : لاک الکل، رنگ لاکی، لاک الکل زدن معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی)، لاک و الکل، جلا (lacquer enamel هم می گویند)، لاک چینی (انگم که از برخی درختان بومی چین و ژاپن به دست می آید به ویژه از درختی به نام taxicondendron verniciflua از خانواده ی cashew که برای جلا دادن به چوب به کار می رود)، شی چوبی 

lacquer

lacquer work

lacrimal apparatus

lacrimal caruncle

lacrimal gland

<hr> معنی : ایجاد اشک <hr> معانی دیگر : اشک ریزی، اشک تراوی (بهنجار یا نابهنجار)

معنی : ایجاد اشک معانی دیگر : اشک ریزی، اشک تراوی (بهنجار یا نابهنجار)

lacrimation

<hr> معنی : شیر دادن، شیر ترشح کردن، شیر مکیدن <hr> معانی دیگر : شیر آوردن، شیر تراویدن (مثلا پستان مادر)، (شیمی) لاکتات (ملح اسید لاکتیک که دارای بنیان منفی و یک ظرفیتی c3h5o3 است)

معنی : شیر دادن، شیر ترشح کردن، شیر مکیدن معانی دیگر : شیر آوردن، شیر تراویدن (مثلا پستان مادر)، (شیمی) لاکتات (ملح اسید لاکتیک که دارای بنیان منفی و یک ظرفیتی c3h5o3 است)

lactate

lactated

lactating

lactation amenorrhea

lactational

lactations

<hr> معنی : شیر بر، کیلوس بر، شیری <hr> معانی دیگر : شیر مانند، شیرسان، (کالبدشناسی) شیرراهه، شیرابه راه، تنابه رگ

معنی : شیر بر، کیلوس بر، شیری معانی دیگر : شیر مانند، شیرسان، (کالبدشناسی) شیرراهه، شیرابه راه، تنابه رگ

lacteal

lacto ovovegetarian

lactose intolerance

lactose intolerant

<hr> معنی : گودی، فاصله، حفره، جای خالی، نقطه ابهام <hr> معانی دیگر : (به ویژه در متن نسخه ی خطی یا نوشتار و غیره) افتادگی، حذف شدگی، از قلم افتادگی، ستردگی، زدش، محفظه

معنی : گودی، فاصله، حفره، جای خالی، نقطه ابهام معانی دیگر : (به ویژه در متن نسخه ی خطی یا نوشتار و غیره) افتادگی، حذف شدگی، از قلم افتادگی، ستردگی، زدش، محفظه

lacuna

lacunae

lacunar amnesia

<hr> lacunate وابسته به حفره یاجای خالی

lacunate وابسته به حفره یاجای خالی

lacunary

lacunary sequence

<hr> معنی : بند دار، قیطانی، شبکهای، تور مانند <hr> معانی دیگر : وابسته به تور زینتی یا یراق

معنی : بند دار، قیطانی، شبکهای، تور مانند معانی دیگر : وابسته به تور زینتی یا یراق

lacy

<hr> معنی : غلام، پسر بچه، جوانک <hr> معانی دیگر : پسر، نوجوان، ریکا، کلوک، لند

معنی : غلام، پسر بچه، جوانک معانی دیگر : پسر، نوجوان، ریکا، کلوک، لند

<hr> معنی : نردبان، پلکان، نردبان بکار بردن، نردبان ساختن <hr> معانی دیگر : (مجازی) وسیله ی ترقی، مراحل پله مانند، زینه های فرازین، (انگلیس) دررفتگی (جوراب زنانه)، رجوع شود به: hook and ladder، نردبان، وسیله پیشرفت یارسیدن به مقصود

معنی : نردبان، پلکان، نردبان بکار بردن، نردبان ساختن معانی دیگر : (مجازی) وسیله ی ترقی، مراحل پله مانند، زینه های فرازین، (انگلیس) دررفتگی (جوراب زنانه)، رجوع شود به: hook and ladder، نردبان، وسیله پیشرفت یارسیدن به مقصود

واژه های حرف "l" - پیشنهاد کاربران