nastic

nastie

nastier

nasturtiums

<hr> معنی : زشت، زننده، کثیف، کریه، نامطبوع، تند و زننده <hr> معانی دیگر : (بسیار) کثیف، ناپاک، ملوث، هرزه، تهوع آور، بدبو، بدمزه، بیزارکننده، (بسیار) بد، ناخوشایند، شاق، بدجنس، نابکار، بدقلق، تندخو، بدخلق، بد اخلاق، خشم آلود، پرآزار، پر درد، پردردسر، مشقت بار، جانفرسا، سخت، ناگوار، کریه <hr> nasty _ پسوند: (گیاه شناسی) تنجشی، تنجش [epinasty]

معنی : زشت، زننده، کثیف، کریه، نامطبوع، تند و زننده معانی دیگر : (بسیار) کثیف، ناپاک، ملوث، هرزه، تهوع آور، بدبو، بدمزه، بیزارکننده، (بسیار) بد، ناخوشایند، شاق، بدجنس، نابکار، بدقلق، تندخو، بدخلق، بد اخلاق، خشم آلود، پرآزار، پر درد، پردردسر، مشقت بار، جانفرسا، سخت، ناگوار، کریه nasty _ پسوند: (گیاه 

nasty

nasty habit

nasty injury

nasty rash

nasum

nasunin

naswar

nasy

nasılsın

<hr> معنی : زایشی، مولودی <hr> معانی دیگر : بوم، مرز و بوم، زادگاه، وابسته به تولد، از تاریخ تولد (تا حال)، پس زایشی، استان ناتال (در جمهوری افریقای جنوبی)

معنی : زایشی، مولودی معانی دیگر : بوم، مرز و بوم، زادگاه، وابسته به تولد، از تاریخ تولد (تا حال)، پس زایشی، استان ناتال (در جمهوری افریقای جنوبی)

natal

natal chart

natal cleft

natalism

<hr> شناور (بر سطح آب)، در مورد جانوران شناور یا متحرک دراب

شناور (بر سطح آب)، در مورد جانوران شناور یا متحرک دراب

natant

<hr> دفتر اسناد رسمی را اداره کردن، محضر داری کردن، گواهی رسمی کردن

دفتر اسناد رسمی را اداره کردن، محضر داری کردن، گواهی رسمی کردن

natarize

<hr> (امریکا - خودمانی - مخفف: naturally) البته، محققا، طبیعتا

(امریکا - خودمانی - مخفف: naturally) البته، محققا، طبیعتا

natch

nate

natech

nater

natgeo

nathanael

nathatch

natified

<hr> معنی : طایفه، کشور، خلق، ملت، امت، قوم <hr> معانی دیگر : مردمگان، هاوش، خانواده

معنی : طایفه، کشور، خلق، ملت، امت، قوم معانی دیگر : مردمگان، هاوش، خانواده

nation

nation of islam

<hr> دولت ملی، کشور ساخته شده از یک ملت، کشور یک ملیتی، ملت کشور، حکومت متشکل از یک قوم یا یک ملت

دولت ملی، کشور ساخته شده از یک ملت، کشور یک ملیتی، ملت کشور، حکومت متشکل از یک قوم یا یک ملت

nation state

nation states

<hr> معنی : شهروند، تبعه، قومی، ملی، وابسته به قوم یاملتی <hr> معانی دیگر : مردمگانی، هاوشی، میهنی، میهن دوستانه، همگانی، عمومی، مربوط به سرتاسر کشور، (امریکا) فدرال (در برابر: ایالتی state)، (معمولا جمع) مسابقات ملی (در برابر: محلی)، سرتاسری، (شرکت ها و غیره) اداره مرکزی، سازمان مرکزی

معنی : شهروند، تبعه، قومی، ملی، وابسته به قوم یاملتی معانی دیگر : مردمگانی، هاوشی، میهنی، میهن دوستانه، همگانی، عمومی، مربوط به سرتاسر کشور، (امریکا) فدرال (در برابر: ایالتی state)، (معمولا جمع) مسابقات ملی (در برابر: محلی)، سرتاسری، (شرکت ها و غیره) اداره مرکزی، سازمان مرکزی

واژه های حرف "n" - پیشنهاد کاربران