<hr> وابسته به فریجیه و مردم و زبان و فرهنگ آن، اهل فریجیه، وابسته به فریجیه و مردم و زبان و فرهنگ آن اهل فریجیه زبان هند و اروپایی این سرزمین

وابسته به فریجیه و مردم و زبان و فرهنگ آن، اهل فریجیه، وابسته به فریجیه و مردم و زبان و فرهنگ آن اهل فریجیه زبان هند و اروپایی این سرزمین

phrygian

phrygian half cadence

phsychomotor retardation

phthisis bulbi

phthitic

phubber

phubbing

phugoid

phuket

phwoar

phycholoanalytic

phycobiliprotein

phycology

phygital

phyletic seriation

phylla

phyllanthus emblica

phylliinae

phyllogenetic

phylloquinone

phyllosilicates

<hr> (sixatollyhp) (گ .ش .) وضع برگ، ارایش برگی

(sixatollyhp) (گ .ش .) وضع برگ، ارایش برگی

phyllotaxy

phylodynamic

<hr> وابسته به تکامل نژادى

phylogenetic

phylogenetic systematics

phylogenetic tree

phylogenetically

phylogenetics

phylogenomics

<hr> معنی : تکامل نژادی، تاریخ نژادی جانور یا گیاه <hr> معانی دیگر : تبار زایی (در برابر: هستی زایی ontogeny)، سرچشمه و تکامل هر نژاد یا دسته یا تیره، تاری&nbsp; نژادی جانور یا گیاه

معنی : تکامل نژادی، تاریخ نژادی جانور یا گیاه معانی دیگر : تبار زایی (در برابر: هستی زایی ontogeny)، سرچشمه و تکامل هر نژاد یا دسته یا تیره، تاری نژادی جانور یا گیاه

phylogeny

phylogram

phylosopher

<hr> معنی : اجداد، دودمان، نژاد، قبیله، راسته <hr> معانی دیگر : (رده بندی) شاخه، phylon نژاد، سلسله

معنی : اجداد، دودمان، نژاد، قبیله، راسته معانی دیگر : (رده بندی) شاخه، phylon نژاد، سلسله

phylum

phyrocholore

phys ed

<hr> عروسک پس پرده و گلهای همجنس ان

عروسک پس پرده و گلهای همجنس ان

physalis

physeter macrocephalus

physiatrist

physicain

<hr> معنی : بدنی، جسمانی، طبیعی، مادی، فیزیکی <hr> معانی دیگر : وابسته به علوم طبیعی، علمی، عینی، واقعی، جسمانی (در برابر: فکری یا روحی)، تنی، جسمی، شهوانی، جنسی، خشن، پر خشونت، قلدر، قلدرانه، معاینه ی پزشکی (physical examination هم می گویند)، وابسته به علم فیزیک

معنی : بدنی، جسمانی، طبیعی، مادی، فیزیکی معانی دیگر : وابسته به علوم طبیعی، علمی، عینی، واقعی، جسمانی (در برابر: فکری یا روحی)، تنی، جسمی، شهوانی، جنسی، خشن، پر خشونت، قلدر، قلدرانه، معاینه ی پزشکی (physical examination هم می گویند)، وابسته به علم فیزیک

واژه های حرف "p" - پیشنهاد کاربران