radio signal

radio sounding

<hr> طیف رادیویی، بیناب رادیویی

طیف رادیویی، بیناب رادیویی

radio spectrum

radio spot

radio telephone

<hr> معنی : رادیو اکتیو <hr> معانی دیگر : تابشگر، پرتوزا، رخشی، رخششی، پرتو افشان، تابش دار

معنی : رادیو اکتیو معانی دیگر : تابشگر، پرتوزا، رخشی، رخششی، پرتو افشان، تابش دار

radioactive

radioactive cloud

radioactive decay

radioactive fallout

radioactive waste

<hr> معنی : رادیو اکتیویته، پرتو افشانی <hr> معانی دیگر : تابش، خاصیت جسمی که ازخودپرتومجهول بیرون دهد

معنی : رادیو اکتیویته، پرتو افشانی معانی دیگر : تابش، خاصیت جسمی که ازخودپرتومجهول بیرون دهد

radioactivity

radioactivity log

radioactivity materials

radiochemical

<hr> پرتو شیمی، یک شاخه از شیمی که با اثرات شیمیایی رادیواکتیوسرو کار دارد

پرتو شیمی، یک شاخه از شیمی که با اثرات شیمیایی رادیواکتیوسرو کار دارد

radiochemistry

radiochronology

radiocommunications

radiodense

radiodensity

radioed

radiofreguency

<hr> معنی : پرتونگاره، عکس رادیویی، پوتونگار، پیام رادیوتلگرافی فرستادن <hr> معانی دیگر : عکس (برداشته شده توسط اشعه ی ایکس)، رادیوگراف، radiographic پوتونگار، مخابرات رادیویی

معنی : پرتونگاره، عکس رادیویی، پوتونگار، پیام رادیوتلگرافی فرستادن معانی دیگر : عکس (برداشته شده توسط اشعه ی ایکس)، رادیوگراف، radiographic پوتونگار، مخابرات رادیویی

radiograph

radiographer

radiographic imaging

<hr> معنی : پرتونگاری، عکسبرداری رادیو <hr> معانی دیگر : مخبر رادیویی

معنی : پرتونگاری، عکسبرداری رادیو معانی دیگر : مخبر رادیویی

radiography

<hr> (پزشکی) سنجش ایمنی پرتوی، پرتو ایمن آزمونی، آزمون پرتو ایمنی

(پزشکی) سنجش ایمنی پرتوی، پرتو ایمن آزمونی، آزمون پرتو ایمنی

radioimmunoassay

radioimmunotherapy

radioisotopes

<hr> (به کار بردن رادار برای یافتن مکان و جهت حرکت) جایابی راداری

(به کار بردن رادار برای یافتن مکان و جهت حرکت) جایابی راداری

radiolocation

radiological defense

radiological environment

radiological operation

<hr> معنی : پرتوشناس <hr> معانی دیگر : پرتوشناس

معنی : پرتوشناس معانی دیگر : پرتوشناس

radiologist

<hr> معنی : رادیولوژی <hr> معانی دیگر : (پزشکی) پرتو شناسی، رادیولژی، پرتونگاری، پرتوشناسی

معنی : رادیولوژی معانی دیگر : (پزشکی) پرتو شناسی، رادیولژی، پرتونگاری، پرتوشناسی

radiology

<hr> (واپاشی شیمیایی در اثر تابشگری) پرتو کافت

(واپاشی شیمیایی در اثر تابشگری) پرتو کافت

radiolysis

radiometric dating

radiometric magnitude

radiometric units

radiomitigator

radiopacity

<hr> ( وابسته به جسمی که اشعه ی ایکس و غیره را از خود عبور نمی دهد) پرتو نارسان، پرتو بند

( وابسته به جسمی که اشعه ی ایکس و غیره را از خود عبور نمی دهد) پرتو نارسان، پرتو بند

radiopaque

radiopharmaceotical

<hr> داروی پرتوزا(که در پرتو درمانی به کار می رود)

داروی پرتوزا(که در پرتو درمانی به کار می رود)

radiopharmaceutical

radiopositioning

radioresistance

<hr> معنی : تشعشع سنجی <hr> معانی دیگر : (دیدن درون اندام یا اشیا با اشعه ی ایکس) پرتو بینی، رادیوسکوپی

معنی : تشعشع سنجی معانی دیگر : (دیدن درون اندام یا اشیا با اشعه ی ایکس) پرتو بینی، رادیوسکوپی

واژه های حرف "r" - پیشنهاد کاربران