<hr> ( دستگاه های هواشناسی که توسط بالون به هوا می فرستند) آب و هواسنج

( دستگاه های هواشناسی که توسط بالون به هوا می فرستند) آب و هواسنج

radiosonde

radiosonde balloon

radiosonde station

radiosonde system

radiosurgery

radiotelephone transmitter

<hr> معنی : پرتو درمانی، رادیو تراپی، درمان بوسیله نیروی تشعشعی <hr> معانی دیگر : (پزشکی) پرتو درمانی، اشعه درمانی

معنی : پرتو درمانی، رادیو تراپی، درمان بوسیله نیروی تشعشعی معانی دیگر : (پزشکی) پرتو درمانی، اشعه درمانی

radiotherapy

radiotoxicity

radioulnar joint

<hr> معنی : تربچه، برگ یا علف تربچه <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی)، تربچه (raphanus sativus از خانواده ی crucifer)

معنی : تربچه، برگ یا علف تربچه معانی دیگر : (گیاه شناسی)، تربچه (raphanus sativus از خانواده ی crucifer)

radish

radishes

radisson

radition fog

<hr> معنی : شعاع، شعاع دایره، نصف قطر، زند زبرین <hr> معانی دیگر : ناحیه ی درون شعاع، درون پراز، محدوده، حد، کران، (دایره) شعاع، نیم پراز، نیم ترامون، هر چیز شعاع مانند: (چرخ) پره، اسپوک، (فاصله ای که هواپیما و کشتی می توانند بدون سوخت گیری رفت و برگشت کنند) برد، (استخوان) زند زبرین، برش دادن

معنی : شعاع، شعاع دایره، نصف قطر، زند زبرین معانی دیگر : ناحیه ی درون شعاع، درون پراز، محدوده، حد، کران، (دایره) شعاع، نیم پراز، نیم ترامون، هر چیز شعاع مانند: (چرخ) پره، اسپوک، (فاصله ای که هواپیما و کشتی می توانند بدون سوخت گیری رفت و برگشت کنند) برد، (استخوان) زند زبرین، برش دادن

radius

radius of curvature

radius of curve

radiution

<hr> معنی : پایه، مبنا، منشاء، بیخ، سرچشمهاولیه، منبع اصلی <hr> معانی دیگر : (گیاه) ریشه، رجوع شود به: radicle، (زبان شناسی) واج ریشه، ریشه ی لغت، منشا

معنی : پایه، مبنا، منشاء، بیخ، سرچشمهاولیه، منبع اصلی معانی دیگر : (گیاه) ریشه، رجوع شود به: radicle، (زبان شناسی) واج ریشه، ریشه ی لغت، منشا

radix

radko

radmehr

<hr> ( به ویژه در هواپیما) محفظه ی رادار، گنبدچه ی رادار، پوشش پلاستیکی انتن رادار در هواپیما

( به ویژه در هواپیما) محفظه ی رادار، گنبدچه ی رادار، پوشش پلاستیکی انتن رادار در هواپیما

radome

radomes

radurization

radvin

radwin

raed

raed widely

raelian

raelize

rafa

rafael

rafely

<hr> شیمى : ماده تصفیه شده

raffinate

<hr> معنی : نوعی بازی قدیمی، لاتار، بخت ازمایی کردن <hr> معانی دیگر : (معمولا با: off) به قرعه کشی گذاشتن، لاتاری کردن، (نادر- با: for) در قرعه کشی شرکت کردن، (در عرشه ی کشتی) توده ی طناب و پارچه ی بادبانی وغیره، خرت و پرت

معنی : نوعی بازی قدیمی، لاتار، بخت ازمایی کردن معانی دیگر : (معمولا با: off) به قرعه کشی گذاشتن، لاتاری کردن، (نادر- با: for) در قرعه کشی شرکت کردن، (در عرشه ی کشتی) توده ی طناب و پارچه ی بادبانی وغیره، خرت و پرت

raffle

raffle ticket

<hr> (گیاه شناسی) رافلزیا (تیره ی rafflesiaceae و راسته ی rafflesiales - دو لپه ای و بومی مالزی)

(گیاه شناسی) رافلزیا (تیره ی rafflesiaceae و راسته ی rafflesiales - دو لپه ای و بومی مالزی)

rafflesia

<hr> معنی : دگل، قایق مسطح الواری، دسته الوار شناور بر اب <hr> معانی دیگر : (قایقی که از به هم بستن چند تخته درست شود) کلک، جاله، (تخته بندی که شناگران برای ورود به رود یا دریاچه از آن استفاده می کنند) تختگاه کنار آب، شیرجه گاه، قایق ته پهن ( پلاستیکی یا باد کردنی)، با جاله حمل کردن، با کلک ترابری کردن، جاله ساختن، (عامیانه) مقدار زیاد، یک عالمه، باقایق الواری رفتن یافرستادن

معنی : دگل، قایق مسطح الواری، دسته الوار شناور بر اب معانی دیگر : (قایقی که از به هم بستن چند تخته درست شود) کلک، جاله، (تخته بندی که شناگران برای ورود به رود یا دریاچه از آن استفاده می کنند) تختگاه کنار آب، شیرجه گاه، قایق ته پهن ( پلاستیکی یا باد کردنی)، با جاله حمل کردن، با کلک ترابری کردن، جاله 

raft

raft zithers

<hr> معنی : خرپا، گله مرغ، تیر عرضی طاق، لاپه، پالار، الوار دار کردن <hr> معانی دیگر : (معماری - در بام های شیب دار) تیر سقف، بالار، داربام، گله مره

معنی : خرپا، گله مرغ، تیر عرضی طاق، لاپه، پالار، الوار دار کردن معانی دیگر : (معماری - در بام های شیب دار) تیر سقف، بالار، داربام، گله مره

rafter

rafter flange

rafting

rafting white water

rafts

<hr> معنی : کهنه، پاره، لباس مندرس، لته، پاره پاره کرد ن، بی مصرف شدن، کهنه شدن <hr> معانی دیگر : تکه ی پارچه (برای پاک کردن و غیره)، ژند، لتره، (جمع) لباس مندرس، ژنده، کجینه، (کاشانی) وشگوا، چیز بی ارزش، دور انداختنی، ساخته شده از لته، (عامیانه) وابسته به ساختن و فروش جامه (به ویژه لباس زنانه)، (جمع - شوخی آمیز) جامه، لباس، (مرکبات) آسه ی سفید (در وسط پرتقال و غیره)، میان آسه، (خودمانی - تحقیر آمیز) روزنامه، جریده، دست انداختن، منتر کردن، به بازی گرفتن، عیبجویی کردن، سرزنش کردن، (انگلیس) شوخی (عملی) کردن با، (انگلیس) شوخی عملی (غیر لفظی)، (معماری) سنگ لوح بام (که فقط یک طرف آن را صاف کرده اند)، (موسیقی)، آهنگ رگ تایم (رجوع شود به: ragtime)

معنی : کهنه، پاره، لباس مندرس، لته، پاره پاره کرد ن، بی مصرف شدن، کهنه شدن معانی دیگر : تکه ی پارچه (برای پاک کردن و غیره)، ژند، لتره، (جمع) لباس مندرس، ژنده، کجینه، (کاشانی) وشگوا، چیز بی ارزش، دور انداختنی، ساخته شده از لته، (عامیانه) وابسته به ساختن و فروش جامه (به ویژه لباس زنانه)، (جمع - شوخی آ

واژه های حرف "r" - پیشنهاد کاربران