پیشنهاد کاربران

selenophile

selesperson

seleucia

<hr> <b>معنی</b> : شخصیت، حالت، جنبه، حال، وضع، نفس، نفس خود، خود، خویش، خویشتن <hr> <b>معانی دیگر</b> : ضمیر، نهاد، سرشت، (عامیانه) خودم، خودش، خودت، خودتان، خودشان، خودمان، پسوند به نشان تاکید، رجوع شود به: self-colored، از یک نوع یا رنگ یا جنس یا خاصیت، پیشوند:، خویشتن [self-restraint]، خودبه خود [self-loading یا self-acting]، درخود، به تنهایی [self-evident]، به خود [self-addressed]، عین، لقاح کردن

معنی : شخصیت، حالت، جنبه، حال، وضع، نفس، نفس خود، خود، خویش، خویشتن معانی دیگر : ضمیر، نهاد، سرشت، (عامیانه) خودم، خودش، خودت، خودتان، خودشان، خودمان، پسوند به نشان تاکید، رجوع شود به: self-colored، از یک نوع یا رنگ یا جنس یا خاصیت، پیشوند:، خویشتن [self-restraint]، خودبه خود [self-loading یا self-a

self

<hr> فروتنی، خود فروداری، تذلیل نفس، خود خوار داری، پست سازی یا تحقیر خود، کف نفس

فروتنی، خود فروداری، تذلیل نفس، خود خوار داری، پست سازی یا تحقیر خود، کف نفس

self abasement

<hr> خود جذب شده، در خورد فرو رفته، اندیشناک، غرق دراندیشه

خود جذب شده، در خورد فرو رفته، اندیشناک، غرق دراندیشه

self absorbed

<hr> به خود اندیشی، همیشه به فکر خود بودن، درخود رفتگی، خود جذبی، غرق در خویش، غرق شدن در افکار

به خود اندیشی، همیشه به فکر خود بودن، درخود رفتگی، خود جذبی، غرق در خویش، غرق شدن در افکار

self absorption

self acceptance

self access

self activated

self actualisation

self actualization

self actualized

self actualizer

self addressed envelope

self adequacy

self adhesive

self adjointness

self adjusted

<hr> بخودی خود میزان شونده، خود میزان

بخودی خود میزان شونده، خود میزان

self adjusting

self adjusting level

self administer

<hr> خود کار، اداره شونده بوسیله خویشتن، ازاد

خود کار، اداره شونده بوسیله خویشتن، ازاد

self administered

self administered medication

self administration

self advocacy

self affirmation

self agency

self aggrandisement

<hr> خود بزرگ سازی، خودستایی، تعریف از خود، بالابری مقام خود

خود بزرگ سازی، خودستایی، تعریف از خود، بالابری مقام خود

self aggrandizement

self aggrandizer

<hr> تعریف کننده از مقام خود، خودبزرگساز

تعریف کننده از مقام خود، خودبزرگساز

self aggrandizing

self analyze

self anointed

<hr> خودگمارده، فضول، منصوب شده بوسیله خویشتن

خودگمارده، فضول، منصوب شده بوسیله خویشتن

self appointed

self appraisal

self appreciation

self aspects

self assemble

self assembled

self assembling

self assembly

self assembly self assembly

<hr> ابراز وجود، عرض اندام، ارج خواهی، سماجت، خودبیانگری، خودپسندی، خود را جلو اندازی

ابراز وجود، عرض اندام، ارج خواهی، سماجت، خودبیانگری، خودپسندی، خود را جلو اندازی

واژه های حرف "s" - پیشنهاد کاربران