unitary matrix

unitary state

unitary system

unitary transformation

<hr> معنی : متحد کردن، وصلت دادن، بهم پیوستن، ترکیب کردن، یکی کردن، متفق کردن <hr> معانی دیگر : متحد کردن یا شدن، به هم پیوستن، یکی کردن یا شدن، هم پیوند کردن یا شدن، یگانستن، متصل کردن یا شدن، وصل کردن یا شدن، جفت شدن یا کردن، همبسته کردن یا شدن، جوش خوردن، ازدواج کردن، وصلت کردن، به عقد هم درآوردن یا در آمدن، همگام شدن، متفقا عمل کردن، (سابقا - سکه ی طلای انگلیسی برابر با 20 شیلینگ) یونیت، بهم پیوست، سکه قدیم انگلیسی

معنی : متحد کردن، وصلت دادن، بهم پیوستن، ترکیب کردن، یکی کردن، متفق کردن معانی دیگر : متحد کردن یا شدن، به هم پیوستن، یکی کردن یا شدن، هم پیوند کردن یا شدن، یگانستن، متصل کردن یا شدن، وصل کردن یا شدن، جفت شدن یا کردن، همبسته کردن یا شدن، جوش خوردن، ازدواج کردن، وصلت کردن، به عقد هم درآوردن یا در آمد

unite

unite it

<hr> معنی : متحد، پیوسته <hr> معانی دیگر : یگانه، همبسته، به هم پیوسته، یکپارچه، سازگار، متکی به هم، هم آواز، متفق، گروهی، جمعی، همگانی، دست یکی

معنی : متحد، پیوسته معانی دیگر : یگانه، همبسته، به هم پیوسته، یکپارچه، سازگار، متکی به هم، هم آواز، متفق، گروهی، جمعی، همگانی، دست یکی

united

united auto workers

united community

united front

<hr> پادشاهی انگلستان، ممالک متحده ی بریتانیا (انگلیس و اسکاتلند و ایرلند شمالی - پایتخت : لندن - 244021 کیلومتر مربع)

پادشاهی انگلستان، ممالک متحده ی بریتانیا (انگلیس و اسکاتلند و ایرلند شمالی - پایتخت : لندن - 244021 کیلومتر مربع)

united kingdom

united nation

<hr> سازمان ملل (مخفف : .u.n - تاسیس : 1946 - مقر: نیویورک)

سازمان ملل (مخفف : .u.n - تاسیس : 1946 - مقر: نیویورک)

united nations

united nations charter

united nations habitat program

united nations the

united states

united states armed forces

unitegmic

<hr> بی علاقه، بی دخل وتصرف

uniterested

uniterm coordination indexing

uniterm dictionary index

unities

uniting

<hr> متمایل به اتحاد، متحد، اتحادگرای، متحد کننده، موجد اتحاد

متمایل به اتحاد، متحد، اتحادگرای، متحد کننده، موجد اتحاد

unitive

unitization

unitized

unitized transformer substation

unitized working intetest

units

units of production method

units per transaction

<hr> معنی : پیوستگی، شرکت، یگانگی، واحد، اشتراک، شماره یک، وحدت <hr> معانی دیگر : یکتایی، تکی، یکی بودن، اتحاد، همبستگی، هم پیوندی، یکپارچگی، یکدستی، (ریاضی) یکا، رقم مرتبه ی اول، یکان، یکه، گروه متحد، همبسته، رجوع شود به: unit، سازش، سازگاری، توافق، اتفاق، همسازی، هماهنگی، ساختاره، یگانی

معنی : پیوستگی، شرکت، یگانگی، واحد، اشتراک، شماره یک، وحدت معانی دیگر : یکتایی، تکی، یکی بودن، اتحاد، همبستگی، هم پیوندی، یکپارچگی، یکدستی، (ریاضی) یکا، رقم مرتبه ی اول، یکان، یکه، گروه متحد، همبسته، رجوع شود به: unit، سازش، سازگاری، توافق، اتفاق، همسازی، هماهنگی، ساختاره، یگانی

unity

unity gain

unity line

unity makes strength

unity noise gain

unity of action

unity of command

unity of direction

unity of effort

unity of place

unity of secret public order

unity of vision

<hr> معنی : واحد، دارای یک ظرفیت، یک ارزشی، یک بنیانی <hr> معانی دیگر : (زیست شناسی - فامتن) تک، ناجفت، (شیمی) تک گنجایی، یک ظرفیتی (monovalent هم می گویند)، (نرم تن) یک کفه ای، تک کپه، تک لته، یکه

معنی : واحد، دارای یک ظرفیت، یک ارزشی، یک بنیانی معانی دیگر : (زیست شناسی - فامتن) تک، ناجفت، (شیمی) تک گنجایی، یک ظرفیتی (monovalent هم می گویند)، (نرم تن) یک کفه ای، تک کپه، تک لته، یکه

univalent

univalent function

<hr> معنی : جامع، عمومی، همگانی، عالمگیر، جهانی، کلی، فراگیر، مشتق از دنیا <hr> معانی دیگر : جمعی، جهان روا، جهانگیر، دارای عمومیت، (مکانیک) همه کاره، قابل تنظیم، گسترده اندیش، جهان اندیش، گسترده دانش، مطلق، امر مطلق، (قدیمی) کامل، تمام و کمال

معنی : جامع، عمومی، همگانی، عالمگیر، جهانی، کلی، فراگیر، مشتق از دنیا معانی دیگر : جمعی، جهان روا، جهانگیر، دارای عمومیت، (مکانیک) همه کاره، قابل تنظیم، گسترده اندیش، جهان اندیش، گسترده دانش، مطلق، امر مطلق، (قدیمی) کامل، تمام و کمال

واژه های حرف "u" - پیشنهاد کاربران