بخش مرکزی اتم

بخش مرکزی شهرستان ایرانشهر

بخش مرکزی ومهم کاشان

بخش مطلوب

بخش مهم دوربین

بخش نائین

بخش های اداری

بخش و قسمت

بخش پایینی شلوار

بخش کردن کلمات

بخش گوش بیرونی

بخشایش گناه

بخشایش گناه بندگان از سوی خدا

بخشایش گناه مردم از سوی خدا

بخشاینده و عادل

بخشاینده و عفو کننده

بخشاینده گناه

<hr> مترادف بخشش : احسان، انعام، بذل، پاداش، تبرع، جوانمردی، جود، داد، دهش، سخاوت، سخا، صله، عطا، عطیه، فضل، فیض، کرامت، کرم، موهبت، نعمت، نیکوکاری، نیکی، وقف، هبه، آمرزش، رحمت، غفران، مغفرت

مترادف بخشش : احسان، انعام، بذل، پاداش، تبرع، جوانمردی، جود، داد، دهش، سخاوت، سخا، صله، عطا، عطیه، فضل، فیض، کرامت، کرم، موهبت، نعمت، نیکوکاری، نیکی، وقف، هبه، آمرزش، رحمت، غفران، مغفرت

بخشش

بخشش از سوی پروردگار

بخشش بی چشمداشت

بخشش در راه جلب خشنودی خدا

بخشش ها

بخشش و دهش یا

بخشش و کرم

بخشش گناه

بخشش یا روزی دادن

<hr> مترادف بخشنده : انفاق گر، باسخاوت، بخشایشگر، بذال، جواد، جوانمرد، خیر، دست ودل باز، رحمتگر، سخاوتمند، سخی، فیاض، فیض بخش، کریم، کریم النفس، گشاده دست، معطی، مکرم، نیکوکار، منان، واهب، وهاب <hr> متضاد بخشنده : بخیل، ممسک

مترادف بخشنده : انفاق گر، باسخاوت، بخشایشگر، بذال، جواد، جوانمرد، خیر، دست ودل باز، رحمتگر، سخاوتمند، سخی، فیاض، فیض بخش، کریم، کریم النفس، گشاده دست، معطی، مکرم، نیکوکار، منان، واهب، وهاب متضاد بخشنده : بخیل، ممسک

بخشنده

بخشنده است و از صفات خدا

بخشنده است و از صفات خداوند

بخشنده است و یکی از صفات خداوند متعال

بخشنده و سخی

بخشنده و کریم

بخشنده یا کریم

بخشندگان

<hr> مترادف بخشندگی : بخشش، بذل، جوانمردی، سخا، سخاوت، کرم <hr> متضاد بخشندگی : بخل، خست

مترادف بخشندگی : بخشش، بذل، جوانمردی، سخا، سخاوت، کرم متضاد بخشندگی : بخل، خست

بخشندگی

بخشندگی و گشاده دستی

بخشندگی یا بزرگواری

<hr> مترادف بخشودن : بخشیدن، اغماض کردن، عفو کردن، گذشت کردن ، معاف کردن، رحم کردن <hr> متضاد بخشودن : انتقام گرفتن، تقاص گرفتن

مترادف بخشودن : بخشیدن، اغماض کردن، عفو کردن، گذشت کردن ، معاف کردن، رحم کردن متضاد بخشودن : انتقام گرفتن، تقاص گرفتن

بخشودن

بخشی ا زا وستا

بخشی از اتومبیل

بخشی از اذربایجان

بخشی از استوریاس اسپانیا

بخشی از اسکندر نامه نظامی

بخشی از انگلستان

بخشی از اوستا در ستایش افریدگار

بخشی از بدن که وظیفه شناسایی سلولها و مولکولهای خودی را از بیگانه یا و از بین بردن یا بی خطرکردن انه

بخشی از بدنه یک خودرو

بخشی از بدنه یک خودرو یا وسیله نقلیه دیگر

جدول کلمات

واژه های حرف "ب" - جدول کلمات